نه تنها جوجه ها، بلکه نوشی هم گرفتار مریضی شده. خوبیش اینه که ما – من و جوجه ها – با همه سختی ها، خندیدن رو فراموش نکردیم. دلتون خوش و لبتون به خنده، باز.
راستی یادم رفت بگم سرما خوردگی که چیزی نیست، من یه کلکسیون درد بی درمون دارم واسه اینکه رد صلاحیت بشم در مادری. از جمله نوشتن روزانه همین وبلاگ. قابل توجه اقوام و آشنايان که با توجه به واقعی بودن اين نوشته ها به زودی هویتم رو کشف میکنن!