فکر ميکنم يکی از بزرگترين مشکلات مادرا بعد از اينکه بچه زبون باز کرد، فحشه!
چند روز پيش داشتم از بيرون برميگشتيم، برف میبارید و زمينا شده بود مثل شيشه. محکم بچهها رو توی بغلم گرفته بودم تا تاکسی دربستی، ما رو سلانه سلانه به خونه برسونه.
نميدونم چطور شد اما یه ماشينی ليز خورد و محکم زد به سپر ماشين ما… پسرم رنگش پريد. داد زد: مرتيکه! حواستو جمع کن… بعدم روشو کرد سمت راننده تاکسی و گفت: آقا راننده يواش برون. زن و بچه تو ماشينه!!
چند روز پيش داشتم از بيرون برميگشتيم، برف میبارید و زمينا شده بود مثل شيشه. محکم بچهها رو توی بغلم گرفته بودم تا تاکسی دربستی، ما رو سلانه سلانه به خونه برسونه.
نميدونم چطور شد اما یه ماشينی ليز خورد و محکم زد به سپر ماشين ما… پسرم رنگش پريد. داد زد: مرتيکه! حواستو جمع کن… بعدم روشو کرد سمت راننده تاکسی و گفت: آقا راننده يواش برون. زن و بچه تو ماشينه!!
اين فسقلی هم واسه ما قوقولی قوقوش گرفته!