کچلی

صبح موهامو برس زدم و با حسرت به تارهای مو که لابلای دندونه‌های برس گير کرده بود نگاه کردم. داشتم برس رو تميز ميکردم که پسره صورتشو نزديک صورتم آورد و گفت: يواش يواش تو هم داری کچل ميشی‌ها!
نميدونم اين بچه چه گيری به مو داره!!