نبود توانايی

امروز به پسرک ميگم: برو در ميز تحريرت رو باز کن، مداد رنگياتو بيار، نقاشی بکشيم… رفت و بعد را چند دقيقه‌ايی اومد و گفت: شما بيا بازش کن. گفتم: من دستم بنده. گفت: آخه منم تونستن نبودم!