صرفه جويی در آب

پسر خواهر من کوچولو که بود حرفای قشنگی ميزد… مثلا اين دو تا جمله مربوط به وقتيه که حدودا ۲ سال و نيمه بود و تازه داشت دنیا رو کشف میکرد.
اولين بار که دريا رو ديد، گوشاشو گرفت و داد زد: وای… آب رو ببندين!
و اولين بار که هواپيما رو ديد، با تعجب گفت: چه توتوی بزرگی!

يادآوری:اين شازده، همون آقاييه که توی دهنم دنبال توتو ميگشت!