عشق
شانههايی بود
که بر آن ايستادم
و دختر همسايه را بوسيدممادرم را میگويم.
شانههايی بود
که بر آن ايستادم
و دختر همسايه را بوسيدممادرم را میگويم.
اين شعر رو آقای عليرضا حسينی گفتن. توی کتاب شکست روايت چاپ انتشارات تهران صدا هم چاپش کردن. راستش ديروز يکی به من گفت که خوب مينويسی. خواستم ادای دين کنم. من سبک نوشتنم رو مديون اين آقا هستم. همين.
تغيير سبک ندادم… برميگردم!