بعد از من

يکی از بحثای هميشگی ما اينه که مامان جان شما اين همه کتابای رنگی رنگی خوشگل داری. دست از سر این چهار تا کتاب فکستنی ما بردار. ميدونين اصلا اشکالی نداره که کتابا رو برداره و ببينه، مشکل اینه که بعد از چند دقيقه اونا رو به حال خودشون ول ميکنه و اونوقته که کوچيکه وارد عمل ميشه! هر روز ما اين بحثو تو خونه داریم و هيچوقتم نتيجه نميگيريم….
امروز بعد از ظهر کارام که تموم شد، نشستم روی مبل* و صداش کردم. وقتی اومد بغلش کردم و بعد از چند تا بوس حسابی، ازش پرسيدم: کجا بودی؟ خودشو لوس کرد و گفت: کتاباتو به هم ميريختم! با نوک انگشتم دماغشو يه کمی فشار دادم و گفتم: نکن اينکارا رو مامانی. يه کمی وول خورد و گفت: خوب دوسشون دارم. ميخوام مال من باشن. گفتم: باشه گلم، اينا بعد از من مال تو ميشن. ( خودم از تصور ارثیه گرانبهام خنده‌م گرفته بود. ) چشاش گرد شد. برگشت نگام کرد و گفت: راست ميگی؟ گفتم: معلومه که راست ميگم. بعد از من اينا مال تو ميشن…. از خوشحالی خودشو از بغلم بيرون کشيد و پريد بالا و با خوشحالی گفت: آخ جون مامانی…. این بعد از تو کی مياد پس؟

* حضرات، ببينين ما مبل توی خونه‌مون داريما. پس خیلی‌م بی‌پول نيستيم! حالا هی بگين: تو گفتی مشکل مالی داری، پس چرا با آژانس اين ور اون ور ميری. مبل هم که داری…. به‌به! عنصر نامطلوب! جان عزیزتون گير ندين…. ما فقير نيستيم. بدهکار جواب دادن به پریشون‌حالی کسی هم نیستیم. اینم جواب آرزو خانم در نظرخواهی نوشته نوشی به گناهش اعتراف میکند.