تهاجم فرهنگی

آلوشا داشت سريال ميديد. بدون مقدمه يهو برگشت و گفت: «مامانی من از اين همبرگرای عربی ميخوام!» تعجب کردم، گفتم: «مامان همبرگر يه غذای آلمانيه نه عربی!» شونه‌هاشو بالا انداخت و گفت: «آخه داره تو اين سريال عربيه نشون ميده.» به تلويزيون نگاه کردم و گفتم: «عزيز من، اينم يه سريال آلمانيه!» (داشت گيوم تل رو نشون ميداد.) با لجاجت گفت: «آخه اين آقاهه لباسش عربيه!!» منم با حوصله گفتم: «نه مادر جون لباس اين آقاهه هم لباس يه جنگجوی قديمی آلمانيه.» يهو با خشم نگام کرد و گفت: «باشه مامان. باشه، آلمانيه. حالا برای من يه همبرگر عربی ميخرين؟»
فکر کنم يه مدت نبايد جلوی اين بچه اخبار عراق رو دنبال کنم. کم کم داره ديگه همه چيزو عربی ميبينه!