داشتم با دوستی تلفنی حرف میزدم و در همون حین هم تند تند قاشق غذا رو دهن ناشا میذاشتم. ناشا هم خوابیده بود روی تخت و میگفت توی همون وضعیت بهش غذا بدم. راستش پلو بود. میترسیدم توی گلوش بپره. این بود که با زبون اشاره ها سعی کردم متقاعدش کنم که بشینه و بقیه غذاش رو بخوره. اما خانوم خانوما شروع کرد به جیغ جیغ کردن و اونقدر صداش بلند بود که دوستم با خنده و حیرت پرسید که جریان چیه. منم بهش گفتم که خانوم میگه حرف حرف من و بعد با لحن بچگونه اضافه کردم: «آخه شما بگو… یه دختر خوب این جوری غذا میخوره؟» دوستم که راستش رو بخواین ناشا رو خیلی خیلی دوست داره خندید و گفت: «از یکی پرسیدن روباه پارس میکنه یا زوزه میکشه؟! جواب داد از این دم بریده هر چی بگی برمیاد!»