موهبت، حتی وقتی تنهایی

تا حالا فیلمای قدیمی امریکایی رو دیدین؟ یه میز چوبی وسط آشپزخونه که دور تا دورش پر از صندلی و بچه های قد و نیم قده. مادر قابلمه رو برمیداره. همیشه اول غذای پدر رو میده بعد غدای بچه ها. کوچیکترا با عجله دعا میخونن و با اشتهای تمام غذاشون رو میخورن…. یادتونه؟
امروز واسه اولین بار حس کردم که با وجود اینکه پدری سر میز ما نیست، دیگه یه خونواده حسابی شدیم. ناشا صبحانه شو خودش خورد. قاشق به لپش نمیخورد. غذا از دهنش نمیریخت. آلوشا هم آروم نشست و بدون بهونه غذاشو تا آخر خورد.
بقول یه دوست، زندگی یه موهبته، ازش لذت ببرین.