چند سال پیش واسه پیک نیک یه تعداد لیوان یه بار مصرف گرفته بودم. چندتاش استفاده شد و چندتاش هم باقی مونده بود. دیروز اونا رو از کمد در آوردم و به سرم زد بشورمشون. تا آوردمشون توی آشپزخونه چشمای آلوشا برق زد و گفت: «میشه یه دونه از این لیوان اضافه ها به من بدی؟» کنجکاوی و اشتیاقش برام جالب بود. یکیشو بهش دادم و در همون حال گفتم: «لیوان یه بار مصرف! نه لیوان اضافه. چون بعد از یه بار استفاده اینا رو دور میندازن بهشون میگن یه بار مصرف.» شونه هاشو بالا انداخت، لیوان رو گرفت و برد توی اتاقش.
آموزش دیروزم امروز نتیجه داد! امروز صبح آلوشا تا چشماشو باز کرد، با هیجان گفت: «مامان میشه من شیرمو توی لیوان دوبار اضافه م!! بخورم!؟»