از بعد از ظهر تا حالا دنبال یه جمله، فقط یه جمله مناسب میگردم تا بتونم بگم چقدر از درگذشت لاله و لادن متاسفم. اونقدر ناراحت انگار که واقعا خواهرای دوقلوی کوچولوی خودم بودن و مردن.
اونا مصمم بودن؟ من نمیدونم. اما شاید مرگشون نمونه کوچکی از تلاش برای آزادی از چیزایی که دنیا به زور سر راه آدم قرار میده، باشه؛ حتی به بهای از دست دادن زندگی.
من دلم خیلی گرفته. ببخشین. بیشتر به عزای عمومی میمونه تا مردن دو تا آدم معمولی. ذهنم درگیر و خسته ست. نمیدونم چرا دولت ایران این قدر دیر به این فکر افتاد که میتونه به اونا کمک کنه. نمیدونم چرا این همه سال اونا توسط آدمایی که میتونستن بهشون کمک کنن، نادیده گرفته شدن. نمیدونم چرا مردنشون این قدر دلم رو سوزونده…
یادداشت هفدهم تیر وبلاگ روزانه، این جریان رو از یه زاویه دیگه دیده. یادداشتش رو اگه تونستین، بخونین.