ناتوانی دستهای سیمانی

یادش بخیر بابام اگه حالا زنده بود بهم میگفت: «نوشی تو دیگه یه مادری، مسئولیت دو تا بچه رو دوشته. حرف میخوای بزنی به عواقبش فکر کن.» اما بابا جان، اینی که میخوام بنویسم راجع به یه آدمه که از قضای روزگار مثل من ایرانی بوده، ایشون مثل من بر حسب اتفاق، زن بدنیا اومده، اونم مثل من عاشقانه مادر شده… حالا اون کشته شده و من هنوز زنده م و این تنها وجه تمایز ما بوده انگار در کلیات… من چطور میتونم حرفی نزنم؟
به فرزند زهرا کاظمی و همه بازماندگانش تسلیت میگم.