مادر

از وبلاگ کلک خیال انگیز واسه مامان نوشی و جوجه هاش:
دخترک را محکمتر در آغوش گرفت… سگ ها آرام آرام به سمتش می آمدند. منتظر بود هر لحظه به سمتش خيز بر دارند. دندان هايش را به هم فشرد. سنگ توی مشتش را با تمام توان به طرف سگ ها پرت کرد. به عقب پريدند. دست پسرک را گرفت و دويد…

بقیه ش رو اینجا بخونین!