به یمن قوانین جاری مملکت ما، زنان، اراده ای در انتخاب نوع زندگیشان ندارند. این قوانین ما را نه یک انسان، بلکه ضعیفه ای به شمار می آورد که هیچ کنترلی در شخصی ترین خواسته های فردیش ندارد. زن ایرانیی که به معنای واقعی کلمه میخواهد نفس بکشد و زندگی کند، حتی در پناه زندگی مشترک زنی تنهاست. چرا که جامعه ایرانی، زنانی را که سرسختانه از زنانگیشان دفاع میکنند و میخواهند خودشان باقی بمانند را، برنمیتابد. در این میان زنان تنهایی که یکدیگر را پیدا میکنند خوش اقبالترین ایشانند. از اینجاست که تلاش برای گریز از فرو رفتن معنای خاص خودش را پیدا میکند.
ما گروهی از ایرانیانی هستیم که قربانی قوانینی شدیم که هیچکدام در بلی نود و هشت درصدی آن نقشی نداشتیم. درختانی هستیم سرسبز که بلندایمان کمی، فقط کمی، بلندتر از بقیه درختهاست و هنوز شانس دیدن افق را از دست نداده ایم.
به انتها رسیدن را هرگز باور نخواهیم کرد.
ما هرگز زنان به انتها رسیده نخواهیم بود…