پیشنهاد سازنده

امروز تولد آلوشاست. چهار سال پیش، دقیقا چهاردهم مهر هفتاد و هشت، پسر کوچولوی من در یکی از بیمارستانهای تهران به دنیا اومد. فکر میکنم این غم انگیزترین روز تولدیه که تا حالا داشته. دلم میخواست اونقدر حالش خوب بود که بتونه یه کیک شکلاتی و خوشمزه رو ببلعه. اما حتی نفس کشیدن براش مشکله، چه برسه به خوردن کیک. چهار – پنج سالگی باید سن هیجان انگیزی باشه. من یادم نیست خودم توی این سن دقیقا به چی فکر میکردم، اما شاید این وبلاگ به آلوشا کمک کنه که این روزها رو از یاد نبره…
راستی هنوز براش کادو نخریدم. چی پیشنهاد میکنین؟