دم غروب فرصت مناسبی پیدا کردم تا همه کارتهای الکترونیکی خوشگلی رو که برای پسرکم فرستاده بودین دونه دونه نشونش بدم و متنهاش رو براش بخونم. دستتون درد نکنه. خیلی خوشش اومد. بعضی هاشو با خنده نگاه کرد. بعضی هاش رو خواست دوبار ببینه و چندتاشو هم نفهمید. از من پرسید براش توضیح دادم. خسته نمیشد. اما من دیگه حوصله م سررفته بود. خواستم کامپیوتر رو خاموش کنم، گفت: «بازم نشونم بده.» گفتم: «اینا که تکراری شدن، همه شون رو چند بار دیدی. دیگه چیزی نمونده که بخوای ببینی.» سرش رو خاروند و گفت: «خب اشکالی نداره. بزن کانال دو، شاید اونجا چند تا کارتون دیگه برای تولدم فرستاده باشن!!»
عالي
لایکلایک