مقتصد

نشسته بودم روی مبل و دستامو کرم میزدم که آلوشا بشقاب به دست نشست کنارم و گفت: «سلام مامان. من ماشین خریدم. ببین! حالام راننده آژانس شدم. کجا تشریف میبرین؟» خندیدم و گفتم: «لطف کنین و منو ببرین فروشگاه هامون.» با جدیت تو صورتم نگاه کرد و گفت: «چشم» و بعد با کلی ویراژ و بوق و رد کردن از روی سرعت گیر! منو رسوند به مقصد!! و گقت: «بفرمائین.» چیک چیکی کردم به نشونه باز و بسته کردن در ماشین و گفتم:«دست شما درد نکنه» راهنما رو زد! و با عجله گفت: «کرایه شما میشه هفتصد تومن» اخم کردم و گفتم: «پسر خوب از مامانش کرایه میگیره؟» اول ابروهاشو بالا و پایین انداخت و بعد خودشو لوس کرد و گفت: «آخه من تازه رفتم سر کار!!»