آلودگی صوتی از نوع بیمکث!

داشتم آشپزی میکردم . ناشا از توی اتاق پذیرایی یکریز داد میزد داداش داداش و آلوشا هم انگار نه انگار که صداش میکنن زل زده بود به یه برنامه عروسکی. خواستم مداخله نکنم اما از تقلایی که ناشا واسه جلب نظر داداشش میکرد دلم سوخت. این بود که با اوقات تلخی آلوشا رو صدا کردم و بهش گفتم: «چرا این همه خواهرت صدات میکنه، جوابشو نمیدی بچه؟» آلوشا اول یه کمی چپ چپ نگام کرد و بعد با ناراحتی گفت: «مامان خانوم اون داره میگه مگس، اونوقت تو میگی من جوابشو بدم؟!!» با تعجب زیر غذا رو کم کردم و رفتم سراغ ناشا و دیدم داره جنازه مگسی رو روی زمین نشون میده و با حرارت داد میزنه: «مگس، مگس»
….
آقا یکی اون هواکش رو خاموش کنه ببینم!