کت و نیم کت

از وبلاگ شاید برای آینده:
ديروز بعد از اينکه از سر کار برگشتم و دنبال برديا رفتم و اومديم خونه ماشين رو توی حياط پارک کردم . تا داشتم خريد هامو از تو ماشين برميداشتم ديدم برديا دم در حياط داد ميزنه کتی کتی وايسا نرو . فکر کردم دوباره با اين بچه ها ی تو کوچه دوست شده خواستم بيام زود جمعش کنم و برگردونمش . وقتی اومدم دم در ديدم هيچکی تو کوچه نيست . بهش گفتم به کی ميگی کتی . گفت به اين کته ديگه ببين رفت بالای ديوار. تازه فهميدم آموزش زبانهام کم کم داره اثر بخش ميشه . آخ جون