با غرولند سرمو از رو دفتر سرمشق آلوشا بلند کردم و بهش گفتم: «مادرجان داری بد مینویسی. درست بنویس. دقت کن. ببین این همه یک نوشتی، همش نزدیک بهم و بلند… انگار چمنه! انگار علف کاشتی.» با دلخوری نگام کرد و گفت: «چمن؟ مامان چرا متوجه نیستی؟ من دارم به یونانی یک مینویسم!!!!»