اونقدر این دو روزه همه راجع به زلزله نوشتن که آدم دیگه از خوندن خبرای جدید حالش بد میشه. اما واقعیته. وحشتی که تو جون همه افتاده شوخی نیست. خصوصا در مورد تهران و کرج که خیلی وقته مردمش با کابوس زلزله زندگی میکنن.
موقع زلزله تنها نبودم. برادرم آلوشا رو که خواب بود از رختخواب بیرون کشید و داد زد ناشا رو بیار. ناشا رو بغل کردم و دنبال برادرم از راه پله دوان دوان بیرون اومدم. اگه تنها بودم توی چهار چوب در ورودی می ایستادم و با خودم فکر میکردم امکان نداره من بتونم با اون بچه های کوچولو خودمو به حیاط برسونم. اما واکنش سریع برادرم فرصت فکر کردن رو از من گرفت… وقتی به حیاط رسیدم تازه زمین آروم گرفته بود. ایستادم و با نگرانی بچه های وحشتزده م رو بوسیدم.
مرگ حقه. اینو میدونم. چیزی که عذابم میده اینه که از خانواده کوچولوی من کی میخواد با چه وضعیتی زنده بمونه… خودخواهیه شاید. اما آرزو کردم اگه قرار به مردن باشه یا هر سه ما بمیریم یا هر سه زنده و کنار هم* بمونیم… آرزو کردم اگه قرار به مردن باشه، وقتی باشه که برادرم صحیح و سلامت از ایران خارج شده…
خودخواهیه شاید… اما آرزو کردم اگه قرار به مردن باشه، به من فرصت بیشتری واسه زندگی داده بشه، یکسال … پنج سال… نه! من دلم میخواد بتونم عاشقی بچه هامو ببینم..**
* فکر بچه دزدی و فروش دختر و زنهای جوان بمی در اولین ساعات زلزله هنوز عذابم میده.
** یادم باشه دیگه هیچوقت از مردن ننویسم.
زنده و عاشق ببینمتون.
.
نوشي قشنگم اين خود خواهي نيست … اين حس زيبايه مامان بودنه … حسه مهربوني غصه بچه رو نديدن … قربونت بشم سايه ي خدا رو سرامونه … از چيزي ميترسي؟…
لایکلایک
سلام هیچ وقت نگران مرگ کسی نیستم همیشه مراقب نگران سلامتی آنها هستم و برای اوون نگرانم اما وقتی مرگ اوومد اوومده
کاریش نمیشه کرد مهم اینه که آدم بتونه مبارزه کنه
لایکلایک
یادم می آد که این یکی از دعاهای پدرم بود وقتی که ما ها کوچک تر بودیم.
لایکلایک
نوشي خانم مهربان!
خوشحالم به خیر گذشته و همه شما تندرست و نیرومند هستید. آرزو میکنم از روز عروسی جوجهها و از زاده شدن نوادهها بنویسید.
لایکلایک
من به اين فكر مي كنم كه چرا اين همه بدبختي واسه مملكتي نازل ميشه كه چيزي از بدبختي كم نداره. اصلا چرابايد زلزله بياد!
لایکلایک
بله هستيم – مگه مي شه كه نباشيم؟ خدا كوچولوهات رو زير سايه خودت حفظ كنه و تو رو هم براي اون ها از هر حادثه و بلائي محفوظ نگه داره
لایکلایک
خيلي سخته كه آدم حتي نتونه با خيال راحت بره يه گوشه بميره
لایکلایک
من هم نگرانم. از 17 قاره و 25 اقیانوس اونور تر نگران همه ام. همه! کاش کاری از دست آدم بر می یومد.
لایکلایک
آره. گاهی وقتا به خودم خرده می گیرم که ضعیفم. باید قبول کنم که ضعیفم اما بیشترین ضعفم برای بچه است. وقتی پیشمه وقتی با هم هستیم دیگه نمی ترسم دیگه نگران نیستم. حتمن تو هم همین حس رو داری…/ یاد و خاطره ی پدرت گرامی و به امید سال های خوب برای ما و جوجه های همه ی ما..
لایکلایک
امیدروارم هیچ وقت اون روز نیاد هیچوقت. واظب خودت و جوجه ها باش.
لایکلایک
نمي دونم اين چه مصيبتيه كه سر مردم ما مياد…آدم كه دوره از ايران خيلي بهش سخت مي گذره با شنيدن اين اخبار در حالي كه مي خواد كنار مردمش باشه و مرگ و زندگي رو با اونها تجربه كنه…نگران همتون هستم…همه هموطنام.
لایکلایک
سلام!
نمي دونم چرا همه دارن از مرگ مي نويسن. ولي بدانيم كه مرگ پايان كبوتر نيست.
موفق باشي.
لایکلایک
سلام نوشي جان
اين روزها همه از مرگ حرف مي زنند . مرگ براي من ترسي نداره ولي از زنده بگور شدن وحشت دارم . خداوند خودش رحم كند .
لایکلایک
سلام
من ايران نيستم ولي وقتي شنيدم يه 2-3 ساعتي از زلزله گذشته بود. بلافاصله زنگ زدم خونه خودمون بعدم خونه پدر شوهرم. وقتي صداي بابامو شنيدم خيلي خودمو كنترل كردم كه گريه نكنم ولي آخرش نشد زدم زير گريه. فكر اينكه من اونجا نباشم و اتفاقي براي اونا بيفته اونم يهو يجا براي همشون ديوونم مي كنه. به قول تو خودخواهيه شايد ولي مي خوام خودخواه باشم و بگم نمي خوام اونارو از دست بدم. بابام بهم گفت آروم باش دخترم ما همه سالم هستيم چيزي نشده.
لایکلایک
منم هميشه آرزو مي كنم همه ي افراد خونوادمون با هم بميريم . اگه من زود تر بميرم اونا دق مي كنن ! اگه اونا زودتر بميرن من دق مي كنم ! پس اينجوري خيلي بهتره .
لایکلایک
آرزوهاي مادرانه… ديدن عاشقي بچه ها يا هر چيز ديگه اي… ؟؟؟ كه چي بشه؟ اگه آدم خيلي چيزها رو ببينه يا نه چه فرقي ميكنه واسش؟
لایکلایک
نوشی نازنين!
زندهباد زندهگی! حتما در اين باره مینويسم.
اميدوارم هميشه سالم باشي مادر بودن بسيار دشوار است میدانم وقتی با تمام وجود میترسی بايد اضطراب خود را نشان ندهی تا جوجهها نترسند و اين دشوارترين کار است. هر چند در اين جور مواقع خودبخود مادرها شجاع میشوند.
لایکلایک
احتمالا من همونجور که می گن اصلا مادر نيستم!!! شایدم واسه این حسای مثل بقیه نداشتم که فکر می کردم به هر حال جاش امن تر از اينجاست که منم!…ولی خُب می دونی من هم معتقدم مرگ، خودش واسه فردی که می ميره خيلی سخت نيست، اما ديدن مرگ ديگرون وحشتناکه…اميدوارم هميشه همگی سالم و تندرست باشید.
لایکلایک
اين نوشته زن آبي منو خندوند.ولي زهر خند بود…
لایکلایک
سلام …. آيا اين به ياد مرگ افتادن ها فايده اي هم داره ؟
لایکلایک
هرگز از مرگ نهراسيده ام / اگر چه دستانش ، از ابتذال ، شكننده تر بود . / هراس من – باري – همه از مردن در سرزميني است / كه مزد گوركن / از آزادي آدمي افزون باشد …
لایکلایک
نوشي عزيز ! مدت زيادي است كه از خوندن نوشته هاتون لذت مي برم ، مي خندم و فكر مي كنم . هيچگاه احتياج به گذاشتن كامنت پيدا نشد ، چون حس مي كردم ، حتما شما همه امواج قلبي من را دريافت مي كنيد كه چه شادم از اتفاقي كه كوچولوها موجب شدند يا غمگينم از حس پيچيده اي كه خودتون در اون لحظه داشتيد … اما نمي دونم عجيب امروز دلم خواست يك جور ديگر ، مثل همين كامنت گذاشتن ، بهتون بگم كه صميمانه براي همه آدم چه خوب و چه بد ، آرزو مي كنم پيش عزيزاشون باشند ، موقعي كه قراره ديگه روي زمين نباشند …
لایکلایک
سلام نوشی جون…
با خوندن نوشتهء امروزت بغض گلوم رو گرفته…خیسی اشکمو هم که داره علی رغم تلاش من واسه پایین نیومدنش ،سرازیر می شه…امیدوارم هیچ وقت اون لحظه ء تلخ نرسه…خدا باهاته مطمئنم …
لایکلایک
سلام . از مرگ چي مي دوني ؟ چقدر به خودت اجازه دادي كه راجع به اون بيانديشي ؟ با اينكه اين پديده در رديف يكي از بزرگترين حقايق زندگي بشريته .. جداي از مليت و زبون و فرهنگ هر كس .. سعي كردي از كدوم دريچه بهش نظر بندازي ؟ ..
لایکلایک
ديدم كه بعضي ها مثل « فريد » با خودشون ! مي گن : آيا اين به ياد مرگ افتادن ها فايده اي هم داره ؟ .. ج : چه فايده اي بالاتر از اينكه با ياد اون و اينكه نموندني هستيم ! نخوت و غروري كه تو كله امون ايجاد شده ترك بخوره و زنگارهايي كه بر دلمون نشسته رو پي ببريم و در صدد صيقل اونها بر بياييم ؟ « ترس » از « يك » واقعيت كه « تنها » واقعيت زندگي هم نيست ! اشاره به زنگار دل هاي بي مصفاي ماست ..
لایکلایک
سلام نوشي خانوم
راستش من در خصوص موارد فوق نميخوام نظر بدم در يكي از وبلاگ ها اظهار نظر شما رو ديدم يه كمي متاثر شدم نظر شما درباره ورزش باستاني بود و اون عكسي كه پرستو خانوم در سايت گذاشته بود
نميدونم يادتون هست يا نه؟
اگر خواستيد بيشتر با هم در اين خصوص مذاكره داشته باشيم به ايميل من پيام بديد
با تشكر رضا
لایکلایک
«من دلم میخواد بتونم عاشقی بچه هامو ببینم»
این یکی از زیبا ترین جملاتیه که تا حالا شنیدم، سعی میکنم همیشه یادم بمونه.
لایکلایک
سلام
دریک سایت به مطالب دنباله داری در خصوص پیش بینی زلزله از قول یک استاد چینی مقیم آمریکا برخوردم که مورد جالب در این خصوص درستی پیش بینی این دانشمند در مورد زلزله بم است که درست هیجده ساعت قبل از زلزله انجام شده است و توجه به آن می توانست جان عده زیادی را نجات دهد نکته بعدی این است که این استاد زلزله اخیر را هم پیش بینی کرده بود و اظهار داشته که از طرف دولت یا مردم کمکی برای تخمین مرکز زلزله با او نشده با این حال او با یک تخمین غیر دقیق این موضوع را اعلام و برای ایرانیان آرزوی سلامتی کرده به نظر شما وقت ان نشده که قبل از آنکه همه ما به مرگ توسط زلزله محکوم شویم دولت و مسولین را برای همکاری با این دانشمندان ترغیب و یا حتی مجبور کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
برای اطلاع دقیق به نشانی زیر مراجعه کنید و ارشیو انرا برای اطمینان از صحت پیش بینی در موردزلزله بم مطالعه کنید
هدف از طرح موضوع ایجاد یک حرکت مردمی برای پیشگیری از اسیبهای جسمی ناشی از زلزله به کمک پیش بینی دانشمندان است حتی اگر یک یا دو بار این پیش بینی ها غلط از اب در بیاید به حفظ جان انسانها می ارزد
http://ameteor.blogspot.com/
http://quake.exit.com/
لایکلایک
اين حس هودخواهي نيست عزيزم …همه ما در يه همچين شرايطي ميخواهيم يا همه بمونيم يا هيچ كس …چون زندگي با تموم سختيهاش ارزش اين ونداره كه آدم اونجوري زنده بمونه وزندگي كنه….راستي خونه نو مبارك …بي معرفت بدون شيريني…..مگه دستم بهت نرسه تو هر زماني هم كه باشه من شيريني ميخوام!!
لایکلایک
آقای رضا – پی، سلام. من مطلقا یادم نمیاد که چه وقت و چی نوشته بودم. شاید مایل باشید به یادم بیارین. و اما پرستو… کدوم پرستو؟ (شخصا دو پرستوی بلاگر میشناسم.)
لایکلایک
مامان نوشي … چيزي كه اين دو روزه منو به سر حد جنون كشيده همينه … اگه بميرم اصلا مهم نيست … خوب مرگ حقه .. اما اينكه بمونم و ببينم كساني كه برام عزيزترين بودن همه پرپر شدن يا اينكه بخوام در كنار بازمانده ها در آوارگي و در به دري زندگي كنم عذلبم ميده … من طاقت اينو ندارم … نه ! خيلي سخته … فكرش هم وحشتناكه !
لایکلایک
من هم نگرانم..نگران از اينكه نكنه نتونم بعد از اين همه سال عزيزانم رو نبينم…اميدوارم هيچوقت اتفاق نيفته..
لایکلایک
مطلب بعدي مشكل داشت اينجا كامنت گذاشتم..
وبلاگهاي جالبي بودن…ولي فكر ميكنم تو ايران هنوز خيلي مونده تا مشكل مرد سالاري حل بشه…البته من ترجيح ميدادم با يك مرد تو خيابون راه برم..نه به خاطر مرد سالاري..بلكه از ترس اذيت و آزار!!!!در ضمن باورم نميشه كه يه بچه 5 ساله بتونه مادر بشه!!!!
لایکلایک
سلام عزيزم . من آخر هفته گذشته فارغ از مشقاتي كه بخاطر پايان نامه گذرونده بودم مهمون يكي ديگه از دوستان قديمي بودم . ببخشيد كه نتونستم تو مراسمتون شركت كنم چون فكر مي كردم آخر اين هفته باشه . روحشون شاد . در اولين فرصت ميام ديدنتون .
قربانت دوست قديمي .
لایکلایک
من ميخوام زنده بمونم ني ني دار بشم 🙂
وبلاگ دار شدم … دي دي ؟
لایکلایک
آقاي رضا – پي عكس و مطلب و همچنين نظرم رو در وبلاگ زن نوشت پيدا كردم. اما هرچي نگاه كردم هيچ توهيني نسبت به ورزش باستاني در نظر من نبود. اصلا من در مورد ورزش باستاني نظري نداده بودم. كامنت من در مورد هيبت و شكل وحشتناك مردي بود كه عكسش در وبلاگ اومده بود. نگاه كه كردم ديدم خود جنابعالي نيز نسبت به عكس احساس ناخوشايندي داشتين. حالا كجاي كار من توهين به ورزش باستاني بوده يا ايراد داشته متوجه نشدم. براي اطلاع دقيقتر دوستاني كه كامنتها رو دنبال ميكنم لينك مربوطه رو اينجا قرار ميدم تا منصفانه مورد قضاوت قرار بگيرم:http://www.parastood.com/archives/000454.html
لایکلایک
نوشي جان..من هم توهيني احساس نكردم. شايد نقطه هاي «لعبت» اشتباهي خوانده شده باشد.
لایکلایک
گفتين: مرگ حقه و گريزي ازش نيست.
گفتين: ميترسي از مرگ وقتي كه جوجه ها بهت متكي هستند.
گفتين: كودكان و دختران و زنان بمي را دزديدند و فروختند، چرا كه بي كس و بي خانمان و بي مراقب بودند.
ترستون بجاست چراكه مادر هستين، احساستون مقدسه چرا كه خداي جوجه ها هستين. اما زمان ميگذره و چنگيزتر از مغولها هم ميان و ميرن، همونطور كه گذشت و معلوم نيست چه كودكان و چه دختران و زناني در طول تاريخ در عين گمنامي قرباني خونخواري ديوانه ها شدند و ازشون هيچوقت هيچكس خبردار نشد! آيا اونا پدر و مادر نداشتند؟ تاريخ ميگذره. من فكر ميكنم نگراني بيش از حد مجاز نيست هرچند كه اين افراط در هيجانات عاطفي دست خود آدما مخصوصا وقتي يه مادرهستند نيست. اما من خيال ميكنم ايمان قلبي لااقل مثل يه قرص مسكن كه درد رو تسكين ميده اما معالجه نميكنه فايده داشته باشه! اونم واسه تجديد قوا و داغون نشدن كه نتيجه ش نهايتا به نفع خانواده و جوجه هاست. اونايي كه به يه قدرت حكيم و عادل مثل خدا و يا چه ميدونم اولياش معتقدن و خودشون بارها تجربه كردن كه دنيا حساب و كتاب داره و هيچ چيزي نه هدر ميره و نه تلف ميشه و حتما هر حادثه اي مثل برنامه ي يك كارخونه يه سناريويي و يه حكمتي داره و عالم هستي به همين داستانهاي جانسوز ختم نميشه و اونور خط يه دنياي ديگري ادامه داره و همه ي اين بازيهاي دنيوي براي تقويت اراده و قدرت انتخاب خوب از بد آدما و بالاخره توليد و تربيت يه روح و يه موجود زيبا وقوي براي ادامه ي حيات پس از مرگ هست، ديگه نبايد تحمل حوادث اونقدر سخت باشه كه نشه ادامه داد.
حسرت و سوختن و افسوس بيش از حد و تداوم حال بد مال اونايي هست كه هنوز باخبر نشدند كه هستي حساب كتاب داره،اميدوارم اگه خبري هست هر چي زودتر همه با خبر بشن كه اگه خبري باشه حتما يه روزي و يه موقعي كه وقتش برسه حتما باخبر ميشن. اگر هم خبري نباشه كه همه ي اين حرفها و توضيحات و استدلالات منطقي بيشتر از دو زار نمي ارزن، كه اگه قرارباشه سروته زندگي تو همين دو روز بهم بياد براي خيليا سرزنده گي احمقانه ترين خوشخيالي بيهوده ست؛ اما براي كسي كه هنوز اميدواره كه تو عالم خبرايي باشه چاره اي نيست مگه اينكه لااقل براي تجديد قوا هم كه شده بجاي عصبيت و فرار كردن به افيون و خودزني، اون قرص مسكني رو كه روح و دل رو لطيف و زلال ميكنه، بخوره. اينجوري شايد لااقل با از كار افتادن افراط در اون ترس مقدس و تعديلش، باعث بشه ترس از مرگ به يكو فوبيا استحاله پيدا نكنه.
لایکلایک
چقدر وبلاگها غمناك شدن:) همه از مرگ حرف ميزنن از عزيزانشون كساني كه ايران نيستن از نگرانيهاشون:):):)
لایکلایک
من نگران مرگ هيچ كس نيستم ؛) دست كم بخاطر اينكه مطمئنم اتفاقايي كه مي افته ارتباطي به نگران بودن يا نبودن من نداره! وگرنه حتمن واسه همه نگران ميشدم! قول ميدم! حتا خودمو مي خوردم! واي!!! اصلن افسرده مي شدم از بس كه مي خوام نشون بدم همه رو دوست دارم! ؛) ولي حيف كه هر چي من بگم دوستت دارم بلخره يه روزي ميميري! 😦 پس تا نمردي بذار يه قربون صدقت بريم دلمون حال بياد 🙂 الهي من فدات شم كه اينقدر گلي 🙂 الهي من فداي نوشا آلوشا هم بشم كه بهانه شدن تا ما حظ كنيم از تو كه اينقدر گلي! آخيش 🙂
لایکلایک