باج فهم و شعور

مسواک زدن ناشا رو که تموم کردم. بغلش کردم و بردمش تو اتاق. با حوله صورتش رو خشک کردم و بوسیدمش و گذاشتمش رو تخت و گفتم: «شب بخیر گلم. چون امروز دختر خیلی خوبی بودی فردا میریم فروشگاه اون عروسک خوشگله رو که گفتی برات میخرم. حالا چشماتو ببند و سعی کن خوابای خوب ببینی.» و چراغو خاموش کردم.
هنوز از اتاق بیرون نرفته بودم که ناشا صدام کرد و گفت: «مامانی خیلی دوستت دارم. دیگه هیچوقت تو بیشوری* نیستی!!!!»
*بیشعور!!!

یک دیدگاه برای ”باج فهم و شعور

  1. تحمل كن عــزيز دل شكسته ….. تحمـل كن به پاي شمع خاموش ..
    تحمل كن كنار گرية مـــن ….. به ياد دلــخوشي هاي فـــراموش …
    جهان كوچك من از تو زيباست ….. هنوز از عطر لبخند تو سرمشت …
    واسه تكـــرار اسم ساده توست ….. صدايي از منه عاشق اگر هست …

    لایک

  2. دخترت حرف خوبي زده هيچ ماماني آن چيزي كه گفته نيست ولي چه كار مي شه كرد ما را هيچ كس درست نمي شناسه كسيب قدرمان ر ا نمي داند مگر انكه خودمان بگيم حالا باز هم به بچه ها كه يك موقعي واقعيتها را مي گويند به من هم سر بزنيد.

    لایک

  3. سلام. مي خواستم برات يه ميل بزنم كه انگار نشده! مي تونم id ياهوت رو داشته باشم؟؟؟ موفق مي شي! حتي با اين قاضي هاي عادل ما!

    لایک

  4. سلام نوشي جونم. بعد از پست 15 تيرماه تا حالا وبلاگت باز نمي شد اينجا… راستي تو چرا فيلتر شدي؟؟؟؟ نميدونم نوشتن از دو تا بچه كوژچول چه خطري داره؟؟؟؟؟؟ نكنه كوچولوهات از اونان كه ستاره شناسا پيش بيني مي كنن كه يه روزي قراره يه كاري بكنن؟؟؟؟ ….
    و اما بچه ها گاهي وقتا مي خوان يه چيز خوب بگن، يه خروده خوبترشو مي گن. يه روز خاهرم ايناخونه ما بودن. شوهرخواهرم داشت توي حياط با ماشينش كشتي مي گرفت. حسابي كه عرقش در اومد رفت زير شير آب سرشو بشوره (آب بازي) كه خنكش بشه… بعد همين جوري با دست داشت آب موهاشو مي گرفت كه سينا (خواهرزاده من) گفت: بابايي اين جوري نه …. مثل سگ بايد سرتو تكون بدي.
    ر

    لایک

  5. سلام خسته نباشين نوشي جان
    زياد با سبك نوشتنت اشنا نيستم ولي با سايتت بوسيله مجله چلچراغ آشنا شدم جالب بود نوشته هات به فتو بلاگ من هم سر بزن نظر يادت نره
    باي باي

    لایک

  6. كوشولوي من وقتي ازم ناراحته ميگه شما بد ترين مامان دنيا هستين ( بد ترين فحشش هم اينه : عجب ماماني دارم!!!)
    وقتي هم دوسم داره مي گه وقتي بزرگ شدم خودم عروستون مي كنم:))

    لایک

  7. سلام.من واقعا لذت ميبرم ميبينم اينقدر باديد كنده داري………حتي اگه خودم اينقدر داشتم اينقدر خوشحال نميشدم(توجه به تكرار اينقدر).نميدونم.اگه بياي وبلاگم و نظر بدي واقعا منو خوشحال ميكني….اميد وارم هميشه شاد باشي و به ارزو هات برسي……..امير

    لایک

  8. سلام نوشی خانم مرسی که یر زدی اول واقعن برات دعا کردم…دوم اینکه خدا جوجه هات رو برات نگه داره در ضمن خیلی با مزه شدن….راسیت یه چیزه دیگه خیلی دوست دارم لینک من تو وبلاگ باشه .بای بای

    لایک

  9. نوشی عزيز!
    آرزو می‌کنم روزی فرارسد که خوشبختی انسان‌ها بی‌دعا ميسر شود!
    تو همه چيز داری وقتی جوجه‌های به اين باشوری (با شعوری) داری.
    راستی خوب شد اون کلمه‌ی بيشوری را ترجمه کردی راست‌شو بخوای من اول‌اش يه جور ديگه خوندم!

    لایک

  10. نوشي خانم….زماني كه اينو نشون خواهرم دادم كه اونم 2 تا بچه داره كلي حال كرد و گفت هر وقت ميام بايد اينا رو واسم پرينت بگيري تا من بخونم…

    لایک

  11. سلام نوشی جان شما خوبین؟ از مانا نه خبری ندارم. معلوم نیست اصلن شاید ایران باشه و نذاشته باشن خبری بده یا یونان. به هر حال امیدوارم زودتر پیداش بشه امیدوارم (: خیلی دلتنگش شدم. قربانت

    لایک

  12. ممنون که به من سرزدید، جمله ای رو که دوست داشتید از من نبود؛ از انجیل متی است. » زمانی عقب تر، زمانی در حرکت، زمانی در حال استراحت.زمانی قوی و نیرومند، زمانی خسته و بی حال…»…. و این هم از تائو… موفق باشید.

    لایک

  13. سلام مامان نوشي…من هميشه وبلاگتو مي خونم…..عاشق جوجه هاتم…پيش منم بيا…نظرتون در مورد تبادل لينك چيه؟/ بهاري باشي و شاد

    لایک

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.