ناشا آروم نشست روی پاهام و خودشو بهم چسبوند و با سر خوشی گفت: «من خیلی شجاعم مامانی.» ابروهامو بالا انداختم و گفتم: «آفرین دختر خوب… بگو ببینم خوشگله چیکار کردی که شجاعی؟» با ناز و ادا یه کمی ازم فاصله گرفت و آب دهنشو قورت داد و گفت: «من اه مو که تو دلم زندونی بود نجات دادم و رفتم اه کردم. حالا میای منو بشوری؟!!!»
انتهای جاده ی زندگی … کنج بيراهه ی غربت … منتظر حضورت هستم … حضورت با نفس هايی گرم … برای گرمی دادن به تن سرد من …
لایکلایک
من به اين همه شجاعت موندم!
لایکلایک
به نظر من كه خيلي شجاعانه بود
لایکلایک
age mishe emaile to bede kardaram
raje be abkesh .com hastesh
(yahoo id)
لایکلایک
كسي خواست ساختار زبان بشكند ، در پي فروپاشي ، نشانه اي به رهايي يابد – نشانه يي ويژه . اما ، نشانه يي نيافت ، هر نشانه اي كه مي يافت ، نشانه اي ديگر را نشان مي داد . / تا بعدهاي خيلي بهتر
لایکلایک
من جدا تحت تاثير اين شجاعت قرار گرفتم
لایکلایک
من يه روزي اين بچه هاتو قورت ميدم !!
بعداً نگي نگفتـــــــي !
بــــــــــــــــــوس
لایکلایک
گاهي چيزهايي كه روزي خيلي عزيز بودن در زندون دل مي گندند و رها كردن اونها واقعا شجاعت مي خواد و گاهي هم چيزهاي زندون دل ميشن و نجات دادن دل از زندون خود ساخته نيازمند شجاعت مضاعف است.
لایکلایک
خدا شانس بده
لایکلایک
سلام نوشي جون… من قربون اين دختر شجاع برم … دوستت دارم هوارتا نوشي جون
لایکلایک
سلام نوشي جون . چه بچه ماهي داري!!!
لایکلایک