از بس ناشا گوشه لباسمو کشیده بود خسته شدم. خودمو اونقدر پائین آوردم تا همقدش شدم و گفتم: «چیه بچه؟» با انگشت مهمونمون رو نشون داد و گفت: «اون کیه؟» صاف ایستادم و نفس تازه کردم و گفتم: «ایشون دختر عموی من هستن.» ناشا با تعجب گفت: «این که خاله س.» گفتم:«نه مامان جون ایشون خاله من نیست!» دختر عموم با لبخند گفت: «چیکارش داری بچه رو … چیه خاله جون؟» ناشا که از خنده مهمونم خوشش اومد بود خندید و گفت: «سلام خاله دختر عمو!!!»
(:
لایکلایک
خاله احتمالا کاربرد زن رو داره واسش. وای من چه باهوشم.
لایکلایک
midonam ke shayad aslan doost nadashte bashi ama dadgahet chi shod??
لایکلایک
هديه جان كمي به من فرصت بدين. اين دادگاهها در چند نوبت تكرار ميشن و من هنوز بايد صبوري كنم.
لایکلایک
سلام من خيلي نوشته ها تو دوست دارم نوشي جون اما شما افتخار ندادي و وبلاگ من نيومدي البته تا چند وقت ديگه دات كام ميشم به اسم بانوي ماه
و آب …حتما دوباره مي يام …گلاتو از طرف من ببوس ..ماهك
لایکلایک
ای شیطونک های خوشمزه . حسن هم تازه گی هی حامله میشه و دو تا سجاد بدنیا میاره 🙂 دو تا عروسک نرم زیر پیرهنش نقش بابای حامله رو ایفا میکنه .
لایکلایک
ای کاش مردها هم کمی عاطفه داشتند . خیلی متاثر شدم درباره دادگاه نوشته بودی . قاضی زن هم لازمه والله لازمه که باشه ……. چی بگم که هیچی نمیشه گفت
لایکلایک
خوب بچه راست مي گه. هر كسي كه خواهر مامان نوشي نمي شه!
لایکلایک