غلطهای منتخب

از وبلاگ خاطرات خانواده: جمعه ميخواستم ملافه تختمون رو عوض کنم، شادمهر رفته بود روی تخت. هی گفتم: بيا کنار تا من ملافه رو عوض کنم. نميرفت. آخر سرش داد زدم و اونهم لب و لوچه‌اش رو هم کشيد و رفت کنار. اما من بازم عصبانی بودم. برای همين وقتی ملافه رو عوض کردم بهش گفتم: حالا برو هر غلطی خواستی بکن. شادمهر هم در حالی که داشت ميرفت روی تخت گفت: من هر غلطی نميخوام بکنم من فقط می‌خوام همين غلط رو بکنم!