سر میز ناهار نشسته بودیم که نمیدونم یهو چی شد آلوشا یادش افتاد به لاله و با کنجکاوی پرسید: «خاله لاله نمیاد خونه مون؟» و قبل از اینکه من بخوام جواب بدم، ناشا ادامه داد: «با دنی یال.» موهای فرفری ناشا رو بهم ریختم و گفتم: «دنیل مادر جون… اسم پسر خاله لاله دنیل ه.» ناشا ماکارونی نیم جویده رو قورت داد و گفت: «آره… با دنی یال!» آلوشا که هنوز منتظر جوابش بود، خندید و به خواهرش نگاه کرد و گفت: «دنیل.» ناشا چنگال رو با قدرت توی ماکارونی فرو کرد و گذاشت دهنش و گفت: «دنی یال دیگه!» آلوشا که دیگه کفرش دراومده بود، چنگالش رو تو ظرف گذاشت و با صدای بلند گفت: «آی کیو*، اگه نمیتونی اسمشو بگی حداقل بگو دانیال. معمولی بگو… خب؟ معمولی.» ناشا که با چشمای گرد شده داداشش رو نگاه میکرد و از عصبانیتش جا خورده بود، سرش رو با معصومیت تکون داد و گفت: «خب.» بعد ادامه داد: «مامان خاله لاله با ممولی کی میاد خونه مون؟»
*IQ – وامدار آقای مهران مدیری با سریال نقطه چین… عموما به آدمای خنگ گفته میشد. بچه های منم یاد گرفتن.