به هیچکس نگو

از وبلاگ نگاه منهمين روزاست که مهر از راه برسه. مهرماه دوست داشتنی. با اومدن مهر کلی برنامه دارم واسه انجام دادن. با اومدن مهر بايد کاملا دل کنده شده باشم از همه. همه ی دوستان حتی. صميميت و … شعارهايی هستن و لاغير… تجربه های تلخی بودن .
مهر که بياد جوجه هم بايد بره آمادگی! پيش دبستانی! نمی دونم از همينا ديگه! مهر که بياد دومين تولدش رو هم بدون من می گذرونه و آب هم از آب تکون نمی خوره. اين که روز اول چی میپوشه يا اصلا چطور باسواد می شه رو نمی دونم، به گمونم مهم هم نباشن. می خوام برم از يه مهد در مورد کتابها ی مورد نيازشون بپرسم که واسش بگيرم. دوست دارم واسش لباس هم بگيرم، گيرم که بازم بگن اينا که مادری نيست!
اما اصلا هيچ تصوری از قد و اندازه اش ندارم! ظاهرا تو اين سن تند تند رشد می کنن! مسخره است نه؟