چهار گزینه‌ای

الف – امروز سالگرد فوتتون بود مامان. نیومدم به دیدنتون. بیام چی بگم؟ بیام بگم خوشحالم که دوازده سال پیش فوت کردین؟ بگم خوشحالم که امروز زنده نیستین تا مرگ تدریجی کوچکترین بچه تون رو ببینین؟ بیام اینا رو بگم که شما هم مثل من از به دنیا آوردن بچه تون پشیمون بشین؟ امروز نیومدم مامان… اما همه ش تو خونه راه رفتم و با خودم گفتم. ویروس نبوده، ژن هم نبوده. اینو یاد گرفتم مامان. من عشق به بچه هام رو از شما و بابا یاد گرفتم. مامان؟ ممکنه یه کم به حرفام گوش کنین؟ من به چیزی بیشتر از نصیحت نیاز دارم. ممکنه یه کمی معجزه برام جور کنین؟ نمیدونم چرا از هیچ جا هیچ کمکی نمیرسه…

ب – هیچ مردی رو ندیدم که بدون همراهی یه زن بتونه بچه های کوچولوش رو بزرگ کنه. مادر بزرگ، عمه، نامادری، مهد کودک و پرستار بچه و در بعضی موارد هم کمک همسایه ها. اما من خودم مصداق بارز بزرگ کردن دو بچه شیر به شیر به تنهایی هستم. من نمیدونم مردا واسه گرفتن حضانت بچه ها چه هدفی رو دنبال میکنن. میخوان دماغ زنا رو بخاک بمالونن؟ میخوان گوشمالی بدن؟ دلم میخواد بدونم چیزی بیشتر از احساس مالکیت در پدری که بچه هاش رو از مادر جدا میکنه هست یا نه؟ بعید میدونم… بچه رو دارایی خودشون میدونن. زن رو هم.

ج – چرا هیچکس قبل از عقد منو تفهیم اتهام(!) نکرد؟ چرا هیچکس بهم نگفت با ازدواج از چی محروم میشم و بجاش چی بدست میارم؟ چرا کسی بهم نگفتم فقط کمی بیشتر از ماشین جوجه کشی صاحب حق خواهم بود. فقط کمی…

د – مادری حرفه نیست. شغل نیست. وظیفه نیست، مادر حق و حقوق نداره. کسی بخاطر این کار کف نمیزنه. کسی برای مادر تره هم خورد نمیکنه. مادری فقط بیگاری تمام وقتیه که تنها محرکش عشق و تنها پاسخش هم عشقه. از روزی که بچه ها به دنیا میان تا روزی که خود آدم میمیره.