هویت

سر میز شام آلوشا از من پرسید: «مامان چرا اون آقاهه زنگ خونه ما رو زد؟» لیوان نوشابه رو از پر کردم و پرسیدم: «کدوم آقاهه؟» گفت:«همون که با خانوم اسدی اینا کار داشت.» سرمو تکون دادم و گفتم: «آهان، چون اسم ما و خانوم اسدی از روی زنگ کنده شده بوده، اون آقا تشخیص نداد کدوم زنگ رو باید بزنه.» و نوشابه رو خوردم.
آلوشا یه کم فکر کرد و گفت: «میشه دوباره اسممون رو بزنی رو زنگ؟» گفتم: «باشه واسه فردا. حالا که هوا تاریک و سرده.» سرشو تکون داد و گفت: «آره… فردا میریم مینویسیم خونه آلوشا.» خندیدم و موهاشو بهم ریختم و گفتم: «خیر آقا پسر. شما هر وقت به سلامتی زن گرفتی و رفتی خونه خودت روی زنگ در خونه ت اسمتو بنویس. اینجا فعلا بزرگتر دیگه ای هم داره با اجازه ت.» اول اومد لج کنه که احتمالا یه فکر دیگه توجه ش رو جلب کرد. چون یهو هیجان زده از جاش بلند شد و گفت: «اونوقت میتونم رو زنگ در خونه م بنویسم خونه مهندس آلوشا؟» راستش از اینکه برای اولین بار بجز رانندگی کامیون! و تاکسی و رئیس بانک ملت یه شغل دیگه انتخاب کرده بود، خیلی خوشحال شدم. با ذوق و شوق گفتم: «آره عزیز دل مادر. قربونت برم. نمیرم و ببینم اون روزو.» اما آلوشا که اصلا گوشش به ابراز احساسات من بدهکار نبود با هیجان ادامه داد: «آره.. اونوقت رو در خونه ناشا هم مینویسم خونه دکتر ناشا، رو در خونه شما هم مینویسم خونه مامان نوشی درس نخون*! عالیه مامان!!!»

پی نوشت: فکر میکنین گفتن این موضوع که من تحصیلات دانشگاهی دارم تفاوتی در اصل موضوع ایجاد میکنه؟!!