دعای دردونه

از وبلاگ من و ام اس: «يکي از شبهايي که تازه از بيمارستان برگشته بودم، مامان بهم تلفن کرد و گفت يه زنگ به دوردونه بزن کارت داره(دختر برادرم و پنج ساله شه). من: سلام عمه جون خوبي؟ کارم داشتي؟ دوردونه: آره يه چيزي بگم؟ من: بگو عزيزم. دوردونه: شنبه که رفتم مهد کودک مريم جون پرسيد بچه ها آخر هفته رو چيکار کرديد؟ من دستمو بالا کردم و گفتم خانم اجازه من بگم؟ اونم گفت بگو. من گفتم من آخر هفته رفتم خونه مامان بزرگم خيلي خوش گذشت جمعه هم رفتيم بيمارستان ملاقات عمه جونم. مريم جون پرسيد مگه عمه جونت مريضه؟ من گفتم بله اون گفت عمه ات چه شه؟ من گفتم نميدونم ولي هر چند مدت حالش بد ميشه مجبوره بره بيمارستان آمپول بزنه! بعد مريم جون گفت بچه ها براي سلامتي عمه دوردونه صلوات بفرستيد. از اين همه پاکي بچه اشک اومد تو چشام. من: تو هم صلوات فرستادي؟ دردونه: بلند نه. ولي تو دلم فرستادم. من: الهي که قربون اون دل پاکت برم. دوردونه: دل پاک يعني چي؟
من: يعني مثل شيشه ميمونه از هر طرف نگاه کني اونطرفش رو ميبيني.
بخاطر دل پاک اين بچه هم شده بايد خوب شم که قدر صلوات فرستادنش رو بدونه. روزها و شبهايه بد و وحشتناکي گذروندم ولي خدا رو شکر امروز خيلي خيلي بهترم بعد مدتها امروز صبح يه ده دقيقه ورزش کردم که از خشک شدن عضلاتم جلوگيري کنم اگه قراره خوب شم فقط دارو ها نمي تونن معجزه کنن خودم هم بايد به بدنم براي بازسازيش کمک کنم…
»