این چند ماهه لاغر شدم… دیشب آخرین کنسرت ناشا بود*. یکی از دوستام تا منو دید گفت نوشی عین جوجه شدی. البته اونقدر لاغر نشدم که بشه بهم گفت جوجه، اما برام جالب بود که یه زمانی نوشی و جوجههاش بودم و حالا شدم جوجه و بچههاش.
*بیشتر از خوش درخشیدنش از لذتی که از نواختن میبره کیف میکنم.
صورتت که تپلی یه 🙂 شاید از زمان عکسی که توی فیس بوک گذاشتی لاغرتر شدی …
منهم وقتی خواهرزاده هام کنسرت دارند و یا حتی وقتی توی خونه تمرین می کنند کیف می کنند.
آدم باورش نمیشه اون فسقلی هایی که نوزادیشون رو دیدی با ساز چه قیافه جدی و هنرمندی به خود میگیرند:)
به قول تو اون لذتی که خودشون میبرند از همه چیز با ارزش تره.
لایکلایک
جوجه که قطعا نشدم، اما تشبیهم به جوجه خنده دار بود. (از زمان عکس لاغرتر شدم)
لایکلایک
فلوت رو چیکار کردین؟
لایکلایک
فعلا هست تا روزی که مدرسه بگه باید برش گردونیم. بعدش یا میتونیم اجاره ش رو برای یه سال دیگه تمدید کنیم، یا با تخفیف بخریمش و یا پسش بدیم.
لایکلایک
نه، اون فلوتی رو میگم که دزدیده شده بود
لایکلایک
توی همون پست اگه نگاه کنین نوشتم که یکی زیر یه بوته قایمش کرده بود و ناشا پیداش کرد.
لایکلایک
آها، فکر کردم که فقط جعبه خالیش رو پیدا کرده بود. چه خوب!
لایکلایک
فکر کنم من بد نوشتمش… تصحیحش میکنم. مرسی که اشتباه رو نشونم دادین 🙂
لایکلایک