متن را در نیمه خاطرات آرتا هرمس بخوانید:
اگر بشود لالایی را موسیقی به شمار آورد بیتردید نخستین موسیقیای بوده که آن را شنیدهام. تا آنجا که خودم به یاد میآورم هر بار مادرم برایم لالایی میخواند با دستانم لبهایش را میگرفتم تا نتواند ادامه دهد زیرا آن قدر بزرگ شده بودم که بفهمم لالایی دسیسهای است برای خواباندن من، اما از دیگر سو آن را دوست داشتم چون احساس میکردم فقط برای من خوانده میشود. حتا زمانی که مادربزرگم من را روی پاهایش میخواباند و همزمان با تکان دادن پاهایش نغمهی همیشه غمانگیز لالایی را سر میداد باز هم احساس آرامش و امنیت میکردم. …
دیدم متن آشناس نفهمیدم خودم نوشتم :))
لایکلایک
🙂
لایکلایک