آن احساس باارزش

دوستی یکی از نوشته‌هاشون رو تقدیم کرده بودن به زنهای ایرانیی که گاهی توانمندیهاشون شگفت‌انگیزه و نوشتن «مرا ببخشید که مرد بودم» و اشاره کردن «یاد بگیریم برای زنده ماندن، اول خودمان را با تیر بزنیم». یاد فیلم Looper افتادم. نوشتم: «سلام آقای روان‌شید. فیلم لوپر رو دیدین؟ جایی که قهرمان قصه، برای درست تعریف شدن آینده خودشو میکشه؟… توی اون فیلم هم یه جورایی از قدرت زن در مقام مادر (یعنی زنی که مادر بچه‌ای نیست اما بخاطر شرایط رخت مادری میپوشه) در تغییر آینده و نقش حمایتگر مرد از انتخاب زن صحبت میکنه.»
کامنت رو که نوشتم یاد روزی افتادم که فیلم رو دیدم. آلوشا و دوستشو برده بودم سینما* اما چون زیر چهارده سال بودن و باید یه بزرگتر همراهیشون میکرد، مجبور شدم برم دیدن فیلمی که انتخاب اونا بود و فکر میکردم تمامش اکشن و بزن بزن باشه… و نبود، یعنی همه‌ش اکشن و بزن بزن نبود! آخر فیلم قیافه پسرا تماشایی شد. عصبانی بودن و میگفتن آخرش بد تموم شده و من هر چی دلیل می‌آوردم که اتفاقا خوب بود، قانع نمیشدن. دوازده سیزده ساله بودن و شاید هنوز زود بود که متوجه اهمیت نقش حمایتگر مرد بشن.

اما واقعیت زندگی همینه. توی دنیای مردسالار و بیرحمی که توش زندگی میکنیم، همیشه حضور یه مرد حمایتگر که کنار ما زنها وایسه لازم بوده. منظورم از حمایت فقط کمک مالی و فکری یا همراهی که خیلی هم مهم هستن، نیست، منظورم اینه که احساس کنین یکی یه جایی وجود داره که میون همه دهنهای باز درنده هنوز به شما مثل «انسان برابر» نگاه میکنه. منظورم اون احساس ناب باارزشه… میدونین چی میگم؟

نمیدونم مرد حمایتگر زندگی شما کی بوده اما من اگه حمایت برادرم رو نداشتم هرگز نمیتونستم دوام بیارم. به خودشم گفتم که اگه تو نبودی من از هر چی مرد توی دنیاست بیزار میشدم. اما هر وقت اومدم از مردا بیزار بشم یاد تو افتادم و با خودم گفتم مرد خوب هنوزم توی این دنیا هست.

دنیا بدون اون احساس باارزش، به درد عاشق شدن که هیچ، به درد زندگی هم نمیخوره.

* نمیدونم سر چه جریانی مدرسه به آلوشا دو تا بلیط سینما داده بود و اونم انتخاب کرد با یکی از دوستاش بره، نه من و یا خواهرش. طبیعتا از حضور من خوشحال نبودن اما چاره دیگه‌ای هم نبود… حس و حال مردای تازه پشت لب سبز شده باید این جوری باشه. 🙂

پی‌نوشت: فیلم یه صحنه عریان هم داره. راستش من سرخ و سفید شدم اما این پسرا انگار نه انگار… بیا بچه بزرگ کن.. نه حیایی، نه چیزی 😀

بعد از تحریر: مسلما مردای خوب دور و بر من تعدادشون از یه دونه برادر من خیلی خیلی بیشتره، اما من در تقابل با اونها قرار نگرفتم یا اگر هم گرفتم نقششون به پررنگی نقش برادرم نبوده.