دیشب دوستی پستی رو به یادم آورد که توی اون دوران سخت راجع به جای پای ناشا روی دیوار نوشته بودم… یادتون هست؟
«ناشای مامان
با پای برهنه رفته بودی تو تراس، میدونم.
بعدش پاهات رو نشُسته بودی، میدونم.
با همون پای کثیف اومده بودی رو تخت مامان، میدونم.
بدتر از همه کف پاهاتو چسبونده بودی به دیوار. میدونم.
یه جفت کف پای خوشگل کوچولو، دیوار بغل تخت خوابم رو سیاه کرده.
مامان دیشب تا صبح ده بار دیوار رو بوس کرده، میدونی؟»
دلتون نگیره، هیچی، فقط خواستم بگم سایز کفش من و ناشا الان یکیه. 🙂
نوشی جون خودت می دونی چقدر کم اند پدران و مادرانی که بچه هاشون رو اینطوری دوست دارند؟ همانطوری که هستند و مطابق با اقتضای کودکی؟
می دونی برعکس چقدر زیادند پدران و مادرانی که در چنین مواردی بچه رو با هوار و داد تنبیه میکنند؟
زنده باد مامان نوشی 🙂
لایکلایک
🙂
لایکلایک
cheghadr khosh halam ke dobare bad az 8 sal baz dobare peydaton kardam ama motasefane filter shode cheghadr khoshhalam ke hanoz minevisid omidvaram hamechiz khob bashe
لایکلایک
مرسی بخاطر مهربونیتون. اگه وبلاگ فیلتره و فیس بوک فیلتر نیست نوشته ها رو از طریق فیس بوک دنبال کنین.
لایکلایک
آي كه چه عاشقانه است اين! دلم را برد !
لایکلایک
شاید شما وقت دردکشیدنش خواننده نوشی و جوجه هاش نبودین.
لایکلایک
yadam miyad un moghe man hanuz bache nadashtam. koli ba oon post geye kardam. khoda ro shokr ke kenare ham hastid
لایکلایک
عزیزم… 😐
لایکلایک
اين رو همون موقع خوندم و زااااااار زدم. الان هم با اينكه از عنوان مطلب متوجه شدم كدوم موضوعه و سعي كردم بخاطر سردردي كه از صبح ولم نكرده نخونده ازش بگذرم اماااااااا دقيقا عين يك موجود موذي كه هرچي ميزني پس كله اش بازم بهت ميچسبه، چسبيدم به متن!
و الان دارم اشك ميريزم…
خوشحالم كه پيدات كردم
لایکلایک
:* خوشحال باشیم که با همیم
لایکلایک
اولین باری که از دخترم دور شده بودم یاد این پست تو افتاده بودم.خیلی گذشته بود از خوندن اون پست. اون موقع حتی بچه نداشتم.اما همیشه توی ذهنم بود. ازش خلاص نمی شدم. شایدم توی گلوم گیر کرده بود.اصلا بیشتر تو رو با همین پست به یاد می آوردم. حالا که می دونم خوبی خیلی حس خوبی دارم.
لایکلایک
منم قدر خوب بودنمو میدونم 🙂
لایکلایک
چقدر اولين بار که اين نوشته رو خوندم گريه کردم… چقدر خوب که با همين… چقدر خوب که دوباره می نويسين 🙂
لایکلایک
مرسی موژان نازنین.
لایکلایک
نوشي جان من كلن اهل كامنت گذاري نيستم ولي جلوي اين پست نتونستم مقاومت كنم. همون بار اول كه سالها پيش خوندمش متعجب شدم كه تو چقدر در نوشتن توانايي كه تونستي اون حجم عظيم درد رو توي اين جمله هاي عاطفي به اين خوبي ادا كني. يه پست ديگه اتو هم يادمه كه خيلي تاثيرگذار بود. به دنبال يه سري كج فهمي هايي كه براي بقيه پيش اومده بود نوشته بودي هيچوقت پاي زندگي كسي ننشستي. بعدش هم كه واقعا ديگه بازي نكردي و رفتي. به هر حال مقاوم و شاد باشي نوشي جان و چه خوب كه دوباره مينويسي.
لایکلایک
دومی رو هم توی همون دوران سکوتها نوشته بودم؟
اما متن اول، شما نمیدونین من توی چه حالی نوشتمش… و هیچوقت هم ویرایشش نکردم، حتی یه نقطه رو هم جابجا نکردم، همون نسخه اول رو فرستادم.
مرسی بخاطر دوستی و بودنتون.
لایکلایک