خرچنگ میانسال

از شروع مدرسه‌ها (سه هفته اخیر) این دومین‌باره که صبح خواب موندم و دیر بیدار شدم و در نتیجه بچه‌ها وقت کمی برای خوردن صبحانه داشتن.
من سیگار/پیپ/قلیون/دود نمیکشم، مشروب/الکل نمیخورم، از هر نوع مخدر/روانگردانی بیزارم، در خوردن غذا یا نوشیدن چای و قهوه افراط ندارم. از مصرف دارو فراریم. تنها دارویی که به اجبار میخورم ادویل (گاهی) و تازگیا همین قرص ضدافسردگیه. بیشتر از چهارده ساله که حتی یه داروی کدئینه یا آرامبخش نخوردم (مگه مواقعی که بیمارستان بستری بودم، مثلا بعد از زایمان) در کل آدمی هستم با یه زندگی خیلی روشن و بدون ابهام! تا دو سال پیش اونقدر توان داشتم که شب زنده‌داریم رو پیوند بزنم به فعالیت روزانه و هر چند شب یه بار از خستگی کله‌پا بشم. الان اگه شب نخوابم، صبح روز بعدش انرژی کافی ندارم، تمام روز خسته‌م. این طور که معلومه کم‌خوابی و بی‌خوابیم داره روی زندگیم تاثیر مستقیم میذاره. بخاطر بچه‌ها هم که شده باید شبا به موقع بخوابم. شاید بهتر باشه یه هفته قرص خواب بخورم تا ساعت خوابم تنظیم بشه.

پی‌نوشت: به این اخلاقای عجیب و غریب اضافه کنین: آدم منزویی هستم، مهمونی نمیرم، رقصیدن بلد نیستم، مردی توی زندگیم نیست (برام پیش نیومده)، ضمنا نسبت به درد، گرسنگی، تشنگی، تنهایی و سکوت مقاومم. تا این اواخر با کم‌خوابی هم مشکل نداشتم. فکر کنم وارد دوره جدیدی از زندگی شدم.

بعداز تحریر: اعتراف میکنم اینا رو با افتخار ننوشتم. بابت هیچکدومش هم اجبار خانوادگی یا اجتماعی خاصی نداشتم، انتخاب خودم بود. جوونتر که بودم فکر میکردم هر کدوم از اینها یه توانایی محسوب میشه اما الان فکر میکنم از زندگی آدمیزاد به دورم! بجز بحث اعتیاد به مخدر و روانگردان نمیدونم در بقیه موارد چه ضرورتی به این همه ریاضت بود. دلم میخواست میتونستم یه کمی آسونتر زندگی کنم.

 

اضافه شده: اون «برام پیش نیومده» رو نوشتم که نگین شاید زنی توی زندگیته! 🙂  یه جورایی مثل سئوال علاقمند به ارتباط با زنان یا مردان فیس بوک که اشاره به گرایش جنسی داره و خیلی از دوستای ما میذارنش به حساب رفاقت و مینویسن علاقمند به دوستی با «زنان و مردان» که یه جورایی یعنی بایسکشوال هستن.

یک دیدگاه برای ”خرچنگ میانسال

  1. من هم همين رياضت ها را ميكشم و جالب اينكه نه راضی به آسان گرفتن هستم و نه دليل قانع كننده ای برای اين همه سختی دارم، يكجای شبيه برزخ نه ميتوانی شبيه ديكران باشی نه ميتوانی به تفاوت هايت ايمان بياوری !!!
    من هم مدتی است نميتوانم بيدار بمانم

    لایک

  2. نوشی جان امشب چقدر فعال شده ای 🙂 ما هم خوشحال هی مطلب تازه می خونیم!
    اول که تیتر نوشته رو دیدم کلی خندیدم. خیلی بامزه انتخاب کردی. شاید هم متولد ماه تیر هستی مثل خودم 😉
    دوم اینکه خوبه که خودت دلیل اینکار رو میدونی چیه. بعضی در ناخودآگاه اینکارها رو انجام میدن و خیلی اوقات برمیگرده به عقاید پنهان مذهبی ای که درشون زجر کشیدن مساوی تطهیر معنا میشه. و بنابراین حس قربانی بودن و خود را قربانی کردن در فرد بیدار میکنه.
    اما این غلبه بر خود مبحثش جداست.
    سوم اینکه اگر دوست نزدیک بودیم خوب بهت دوست داشتن خود و نوازش کردن خود رو سرایت می دادم 🙂 (من کلا لوسم!)
    چهارم اینکه بعد نوشته هات کاملا نشان دهنده این هستند که گاهی چه پیغام های نازی دریافت می کنی!

    اما در آخر و به نظر خودم مهم تر از همه: نوشی تو با یک صداقت، سادگی و معصومیتی می نویسی و خودت رو روایت میکنی که آدم با تمام وجود خلع سلاح میشه.
    درون تو مثل یک کودک دست نخورده و قشنگه و فکر کنم برای همینه که بچه ها رو همانطور که هستند می فهمی و دوست داری.

    لایک

    • شیرین جان کاش میشد پیغامهای فیس بوک رو هم از سر جاشون کند و آورد اینجا… اونجا نوشته بودم که خرچنگ رو انتخاب کردم چون نمیتونه مثل آدم درست و حسابی، صاف راه بره. من متولد شهریورم 🙂
      بابت باقی چیزا هم ممنون مهربون
      راستی خدا رو چه دیدی، شاید هم یه روزی نزدیک به هم بودیم و من خیلی چیزای خوب یاد گرفتم

      لایک

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.