یه سئوال: شما از کسایی که دوستشون ندارین فراری هستین یا مثل من از کسایی که دوستتون ندارن فرار میکنین؟
سنم بالا رفته؟ حساس شدم؟ نمیدونم! شاید، اما من دوست ندارم جایی که دوستم ندارن باشم، دوست ندارم کنار کسایی که دوستم ندارن باشم، دوست ندارم توی لیست کسایی که دوستم ندارن باشم…
با خودم میتونم کنار بیام. میتونم اونایی که دوستشون ندارم رو تحمل کنم اما برام درد داره اگه احساس کنم یه جوری، یه جایی، به یه شکلی خودمو به کسی تحمیل کردم.
هردو…
لایکلایک
خیلی خیلی خیلی خوووووووووووووووشحالم…
چقده نوشته بودی و من خبر نداشتم…
برم بخونمشون.
لایکلایک
🙂
لایکلایک
دردل دوست( کسی که دوستش داری ) به هر حیله رهی باید جست چرا فرار
لایکلایک
نوشی جان فکر نکنم سن در این حس دخیل باشه. من همشه اینطور بوده ام. مثل تو. اگر کسی را دوست نداشته باشم و بدلیلی ناچار به گذراندن وقت با او باشم برایم راحت تر است تا بودن در کنار کسی یا کسانی که میدانم دوستم ندارند. منهم خودم را بار تحمیلی حس میکنم و قراری میشوم!
لایکلایک
یه نفس خوندم….
حس خیلی خوبه داره که هستی.. که مینویسی که همه چی خوبه…. که خوبه!!!!
لایکلایک
:*
لایکلایک
خوبه كه ياد بگيريم اجازه نديم كسئ خودش را به ماتحميل كنه ، همانطور كه خودمان دوست نداريم به كسى تحميل شيم
لایکلایک
من هم همين طور. حتي اگر يك ذره و براي يك ثانيه به مغزم خطور كنه دارند تحملم ميكنند ميخوام يواش برم از اون جمع و نميخوام باشم پيش كساني كه تو دلشان از حضورم خوشحال نيستند. احساس اضافه بودن و سربار بودن ميكنم.
لایکلایک
والا منم مثل تو هستم. بیشتر دوست ندارم پیش کسایی باشم که دوستم ندارم. احساس نیاز به دوست داشته شدن چیزی نیست که ربطی به بالاتر رفتن سن یا حساس شدن داشته باشه. راستی خالۀ من پناهنده است توی آکسارای. من اونجا رفتم یاد تو بودم. از جهت نزدیکی به قونیه عرض می کنم.
لایکلایک
من هیچوقت آکسارای نرفتم. اما شهر من که پناهنده ایرانی خیلی کم داشت.
لایکلایک
رفتن هم نداشته! کلا» 2 تا خیابون داره. خیلی شهر سوت و کوریه. گفتم که از جهت نزدیک بودن به قونیه عرض کردم که به یادت افتادم. ما اونجا بودیم قونیه هم می خواستیم بریم بعد مامانم گفت شما تا حالا چند تا شعر از مولانا خوندید که اینقدر علاقه مندید که برید سر خاکش؟ ما هم سر در گریبان فرو بردیم و از گفتۀ خود پشیمان گشتیم!
فک کنم بیشترین پناهنده ها توی کایسری هستند. توی خیابون راه می ری ایرانی می بینی که در دسته های چند تایی دارن پیاده می رن یا با دوچرخه. کاش اوضاع ایران یه جوری می شد که اینهمه مردم نمی رفتن! آدم هی فکر می کنه مملکت داره خالی می شه. من تقریبا» 80% دوست هام و فامیل هام رفتن 😦
لایکلایک