غربال

نشستم سر فرصت، کتاب خودمو خوندم و کلی خندیدم و یه لحظه آرزو کردم کاش به اون دوران برمیگشتم، همون موقع که بچه‌‌‌ ها کوچولو بودن و شیرین زبون و من سرشار بودم از عشق جوجه هام، بعد یهو همه چی یادم اومد… یک لحظه اونهمه شکنجه روحی رو فراموش کرده بودم و فقط شیرینی بچه ها رو به خاطر آورده بودم.

مغز کارش رو درست انجام میده. فقط باید بهش فرصت داد.

یک دیدگاه برای ”غربال

  1. قلمت را در دستانت بگیر من میگویم تو بنویس …… اول از درد هایم بنویس از زخم هایم.زخم های کهنه ایی که سال هاست در دلم جا خوش کرده اند…از اشک هایم بنویس از اشک هایی که اگر نباشن گل زندگیم خشک میشه..مادرم چقدر پیر شده این چند ساله مرا که میبیند اشک در چشمانش حلقه میزند….پدرم عزیز تر از جان کمرش خم شد از پس غصه خورد. اه ای خدا دیگه خسته شدم کمرم توان حمل این همه درد را ندارد..بعضی وقتا به خود کشی فکر میکنم ولی شنیدم خیلی سخته حتی سخت تر این که عشقت ترکت کنه ولی تو فقط بی صدا فریاد بزنی .تا نیمه شب گریه کنی.نتونی حرف دلتو به کسی بگی دیگه دارم از اینترنت هم خسته میشم با این که خیلی دوست داری ولی باز وقتی این کامپیوتر لعنتی رو خاموش میکنی بازم تنها میشی. تنها تر از هر کس…………(غمگین ترین پسر دنیا)

    لایک

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.