امروز که یکی برام توی وبلاگ پیام گذاشته بود غصه نخوریا، متوجه شدم اتفاقا دارم غصه میخورم، بد هم غصه میخورم. کاریش هم نمیشه کرد. گوشهام رو محکم میگیرم و تکرار میکنم میگذره میگذره میگذره… میگذره، باشه، قبول، اما لعنتی یه لایه از پوست منو هم همراه خودش میکنه.
آلوشا غذاش رو روی میز آشپزخونه جا گذاشته. احتمالا برای شما یه کیف غذای جا مونده ساده روی میزه که میشه وقت ناهار رسوندش مدرسه، اما برای من نشوندهنده حقیقت هولناکیه که فکر میکردم پشت سر گذاشتمش.
آدمها وقتی غصه دارن کار خاصی میکنن، بعضی میزنن بیرون، بعضی گریه میکنن، بعضی سرشون رو به کار گرم میکنن، بعضی مست میکنن. من هر وقت از پا درمیام دلم میخواد اونقدر بخوابم که یه روز پاشم ببینم یک هفته، یه ماه، اصلا صد سال از روزای درد گذشته. خودمو گول میزنم، دنیا رو گول میزنم، درد رو گول میزنم؟ نمیدونم، من ابن جور وقتا فقط دلم میخواد زودتر به آخر برسم.
من خوب نشدم، نه نشدم، واسه کسی مثل من که تنها سرمایه زندگیش دوست داشتنه، زندگی هیچ تخفیفی قائل نیست.
راستی ممنون میشم پاسخ نظری که در پست قبلی درباره پیشنهاد زردشتی شدن گذاشتم را بدهید.
دعا میکنم غم و غصه هایتان. همیشه برطرف شود و در شادی زندگی کنید.
لایکلایک
تعجبم از اینه که شما در کامنت قبلی تون نوشتین من از اسلام خسته شدم. بعد با این پیش فرض منو به دین جدید دعوت کردین. تا جایی که به من مربوطه هرگز در مورد مسائل اعتقادیم اینجا چیزی ننوشتم و نخواهم نوشت و نمیدونم دلیل اون ادعایی که کردین چی میتونه باشه.
به هر حال با تشکر از حسن نیت شما همچنان مایلم مسائل اعتقادیم رو در محدوده کاملا شخصی زندگیم نگه دارم.
لایکلایک
نوشی جان .. دنبال یه رابطهٔ خوب باش .. میدونم که خودت میدونی اینو .. اما خواستم که دوباره بگم .. خودتو هیچ محدود نکن .. دیگه بچهها از آب و گل در آمدن .. به خودت فرصت بده که عشق رو باز هم تجربه کنی .. حالا که در جایی زندگی میکنی که شروع رابطه در هر سنی و هر موقعیتی ممکنه این فرصت رو به خودت بده .. برو دنبالش .. تو سزاور عشقی .. برو و پیداش کن ..
لایکلایک
حوصله برام نمونده نازآفرین خانم
لایکلایک