برای من هنوز نوروز رنگ و بوی دیگهای داره، خونهتکونی میکنم، سبزه میندازم، سفره هفتسین دارم، دوست دارم بچههام لباس تمیز و تازه بپوشن، همه دور سفره هفتسین، تمیز و آراسته کنار همدیگه بشینیم و دستای همدیگه رو بگیریم. برام مهمه که سبزی پلو و ماهیم روبراه باشه، عید دیدنی خاصی ندارم اما بازم شیرینی و آجیلم رو میخرم، به بچهها کادو میدم و حتما پای سفره هفتسین عکس میگیریم. ترکیه که بودم سمنو گیرم نمیاومد، خودم سمنو میپختم، اینجا خوشبختانه اونقدر فروشگاه ایرانی هست که سفره هفتسینمون لنگ چیزی نمونه.
اما این برای من مهمه که بچههام با جامعه جدید اخت باشن. درخت کاج داریم و هر سال تزئینش میکنیم و پای درخت کادو میذاریم، بوقلمون نمیپزم (چون برای ما خیلی بزرگه) اما مرغ درست میکنم (البته اغلب جایی مهمون هستیم). برای لحظه تحویل سال همیشه بیداریم. برعکس تحویل سال نوی خودمون که فکر میکنم باید با آرامش و قرار کنار هم بشینیم و دستهای هم رو بگیریم، برای این یکی کنار هم ایستادیم و دستهای همدیگه رو گرفتیم. سال هم تحویل شد بالا و پایین میپریم و همدیگه رو میبوسیم.
بین خودمون باشه، برای من سال نوی مسیحی هیچ کیفی نداره، چون من از این فرهنگ هیچی نمیدونم، با این مردم اخت نشدم، توی جامعه هنوز بر نخوردم. نوروز هم که میشه حین غذا پختن توی آشپزخونه اشک میریزم و آهنگ هایده رو میخونم که «اما برای من دور ز خونه، بهارا هم مثل خزون میمونه» و حالم یه جورایی گرفتهست.
ای بابا من دارم چکار میکنم؟ قرار نبود ناله کنم، بگذریم، بگذریم..
آی اهالی، سال نوی مسیحی شما مبارک. ما خوب و خوش و خوشحالیم. آرزو میکنم شما هم خوب و خوش باشین و گل لبخند از لبهاتون دور نمونه.
پینوشت: ما عادت داریم توی موقعیتای خاص مثل نوروز یا شب سال نوی مسیحی آرزوهامون رو توی یه دفتر مینویسیم و سالهاست که این کار رو میکنیم.
الان آلوشا آرزوهاشو برام خوند، فکر میکنین یکیش چی بود؟ خوردن سوشی با دوغ! صبح سر میز صبحونه دوغ خورد هیچی نگفتیم، دوغ با خیارشور خورد هیچی نگفتیم… آخه دوغ با سوشی؟
آرزوی ناشا، جالبترینش؟ اتاقش تمیز باشه! آخه این آرزو میخواد؟ یعنی تمیز بودن اتاق آرزو میخواد؟ مری پاپینز وجود خارجی نداره بگیم صبح به صبح بیاد واسه اتاق دختر ما یه بشکن بزنه؟
زرنگین؟ نخیر، من آرزوهای خودمو نمیگم!*
پینوشت دوم: آرزوهای بچهها با موافقت خودشون اینجا اعلام شده.
*خب معلومه که مهمترین آرزوی من همیشه این بوده که بتونم خانواده سه نفرهم رو حفظ کنم.
نوشی جان سال نو بر تو و دو تا گل قشنگت مبارک باشه.
مردم از خنده بخاطراون سوشی با دوغ! یادمه که پدرم از بچگی روی خوردن ماست و مشتقاتش با ماهی حساس بود و می گفت با هم ناسازگارند!
در مورد اعیاد … راستش آن یکی شدن با جامعه جدید برای من خیلی خوب اتفاق افتاد، موضوع خود منم که هیچ علاقه ای به رسم و رسوم ندارم. نه سبزه سبز میکنم و نه درخت کاج تزیین میکنم و نه غذای خاصی برای روز خاصی میپزم. اما خوب متوجه هستم توی خونه ای که بچه باشه برای دل او هم که باشه باید خیلی کارها رو کرد.
بزودی نوروز هم میاد و رسوم دلخواهت رو بجا میاری نوشی جان. بوووس
لایکلایک
شیرین جان کاج و اینها بخاطر بچه هاست اما اگه تنها بودم هم بساط هفت سینم بپا بود 🙂 منم برای تو بهترینها رو آرزو میکنم، از صمیم قلبم
لایکلایک
Alee bood. happy new year to your beautiful family of 3 azizam
لایکلایک
مرسی 🙂
لایکلایک
مبارکتون باشه…
بچه ها از اینجا با خبرن؟ میدونن مینویسی؟ فارسی میخونن؟ چیه؟ خو سواله دیگه!
لایکلایک
کمابیش
لایکلایک
سوشی با دوغ 🙂 خب آرزوی بچه رو برآورده کنید دیگه خوبه آرزوش کوچیکه البته به نظرم باز سوشی با دوغ منطقی تر از دوغ گوشفیله که هموطن های اصفهانی می خورن 🙂
لایکلایک
میخواست منو سرکار بذاره که گذاشت :))
لایکلایک
نوشی جان سال دو هزار و چاردهت هم مبارک باشه. من هم امسال بالاخره کاج گذاشتم. بخاطر بچه ها. اینکه کریسمس و سال نوی میلادی با ما ارتباطی برقرار نمی کنه بخاطر این نیست که بر نخوردیم تو جامعه . فکر کنم برا اینه که هیچ خاطره و نوستالژی با این مناسبت ها نداشتیم به همین دلیل ساده که در بزرگ سالی اومدیم اینجا و تا سی سال دیگه هم (انشالله عمر تو) این موضوع عوض نمی شه. بچه ها ولی شاید فرق داشته باشن و با کریسمس و اول ژانویه هم به اندازه ی نوروز ارتباط برقرار کنن.
لایکلایک
آره، بعید میدونم من یه روزی با عیدای اینا احساس همدلی کنم! 🙂
لایکلایک
مبارك باشه نوشي جان و آرزو ميكنم هميشه خوش باشي و سالم. من نوروز رو دوست دارم احتمالن سال نو ميلادي رو هم دوست خواهم داشت. همه ي بهانه هاي شادي رو دوست دارم.
منم عاشق دوغم (:
لایکلایک
اما نه دیگه با سوشی 🙂
لایکلایک