مهر مادری

اینو امروز یه دوست خوب، علی تجدد،  برام نوشت:
«میخوام چیزی براتون تعریف کنم درباره مهر مادری. من یک خرگوش داشتم براش زن گرفتم! بعد از مدتی که خرگوش ماده میخواست وضع حمل کنه دنبال جای نرمی بود تا بچه‌هاشو اونجا دنیا بیاره. من هم که بلد نبودم وگرنه چیزی براش میذاشتم. این وضعیتش رو درک نمیکردم، این دیوونه‌بازیا و خودشو به در و دیوار کوبیدناشو. بچه داشت میومد. هم درد زایمان داشت و هم اینکه میترسید بچه‌هاش روی موزائیک آسیب ببینند. سر آخر دمب خودش رو درسته کند و گذاشت زیر بچه‌هاش.
الان باید بگم بلاتشبیه! اما شما منو یاد اون میندازین.
پیغامی بود که از 15 سال پیش بهم رسیده بود تا امروز به شما برسونم.»

یک دیدگاه برای ”مهر مادری

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.