نمردیم و این روز رو هم دیدیم که جناب آقای آلوشا خان، برگرده به مادرش بگه: «مامان چندبار بهت بگم درس و مشقت رو برای شب آخر نذار؟»
یعنی شما باید صورت منو اون موقع میدیدین!
نمردیم و این روز رو هم دیدیم که جناب آقای آلوشا خان، برگرده به مادرش بگه: «مامان چندبار بهت بگم درس و مشقت رو برای شب آخر نذار؟»
یعنی شما باید صورت منو اون موقع میدیدین!
آهاهاهاها! از دست این جوجه های نوشی 😀
نوشی عزیز چقدر خوبه آدم ساعت 5 صبح به وقت محلی و در حالیکه داره از اضطراب امتحان بعد از ظهرش می میره بیاد و همچین چیزی رو بخونه! کلی روحیه گرفتم 🙂
لایکلایک
شیرین جان منم خیلی وقتا از خوندن کامنتهای تو حس خوب دوستی بهم دست داده.
هیچ، باید میگفتم دیگه.
لایکلایک
راست ميگه بچگي. چرا ميذاري براي اخرين لحظه؟ هاهاهاها
لایکلایک
بابا من یه سرم و هزار سودا :))
لایکلایک
بچه راست می گه دیگه، ولی چه حالی داده بهش من که خل شدم بس پدر مادرم می گفتن کاراتو نذار آخر وقت و دم رفتن 🙂
لایکلایک
اصلا انگار کمین نشسته بود :))
لایکلایک