تشت خون

فقط همین مونده بود که آلوشا با یه نگاه پر از سئوال بهم خیره بشه و راجع به ماهین کادیری بپرسه. نمیدونستم. بیشتر که توضیح داد فهمیدم داره در مورد یه شخص صحبت میکنه و فهمیدم اسم اون شخص مهین قدیریه، قاتل سریالی زنهای قزوین. زنی که قصه‌ش امشب توی یه قاره دیگه به گوش پسر چهارده ساله من رسیده بود و چشمهاش پر از سئوال بود. چی باید میگفتم؟

مهین قدیری، شهلا جاهد، مجید کاووسی‌فر، دلارا دارابی، عاطفه رجبی و و و …

این بساط خونخواهی رو کی میخوان جمع کنن؟ کی سیراب میشن از کشتن، اعدام کردن، به خون کشیدن؟ کی خسته میشن؟

یک دیدگاه برای ”تشت خون

  1. یاد «فیلمی در مورد کشتن» می افتم. چقدر عالی نشان داد کشتن یک آدم چه به دست یک قاتل و چه به دست قانون چطور نفرت انگیز و چندش آور است!
    نوشی جان من دیگه از ایران و خاور میانه دست شسته ام … به عمر من قد نمیده بشه حس انتقام و قانون «چشم در مقابل چشم» رو از ذهن ادمها پاک کرد 😦

    لایک

    • من اون یکی رو دیدم، فیلمی در مورد دوست داشتن. توان دیدن کشتن رو نداشتم. شاید هم اشتباه کردم.

      آره منم شک دارم به عمر من قد بده

      لایک

  2. من الان يه خانم ٣٣ ساله و مادر دو تا پسرم وقتي دوباره وبلاگتو ديدم باورم نميشد خودتي از اونروزها يه خاطره كه روي صندلي و پشت كامپوترهايهاي گازوييلي قديمي وقتي مجرد و بيدرد بودم و قصه هاتو ميخوندم و برات دعا ميكرذم يادمه يكي بود ميگفت تو دروغ ميگي و ،،حرص من. در مي اورد اما من باورت داشتم الان واست خوشحالم خيلي خوشحال بدون خيليها دوستت دارن يكي مثل من كه شايد بعد سالها وبلاگ خوني تا حالا پنج تا كامنت هم واسه كسي نذاشتم قوي باش قوي

    لایک

    • دروغ نگفته بودم. کاش دروغ بود.. کاش همه چیز دروغ بود، داستان بود، اما زندگی من بود…
      حالا دیگه گذشته و من خوشحالم که دوستانی مثل شما دارم. من هم شما رو دوست دارم و هربار که توی زندگیم چیزی کمرم رو خم کرده، همین دوست داشتن بوده که منو زنده نگه داشته. 🙂 مرسی بخاطر بودنتون.

      لایک

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.