نارنجی زعفرانی

دیدن آدما با لباس مخصوص سیکها اونقدر عادی شده که دیگه توجه رو جلب نکنه. اما وقتی یه راهب بودایی رو با اون لباس نارنجیش سر یکی از کلاسا دیدم، اونقدر هیجان‌زده شدم که کم مونده بود بدوم طرفش، عین یه دوست قدیمی بغلش کنم و بگم: «هی رفیق چی میخونی اینجا؟ از تبت چه خبر؟ خوبین؟ خوشین؟ راستی از دالایی لاما خبر داری؟ حالش خوبه؟» D:

.

یک دیدگاه برای ”نارنجی زعفرانی

  1. نوشي جان، ديشب قبل از خواب كامنتتون رو ديدم و اون قدر توي تخت ذوق كردم و خوشحال شدم كه آقاي نويسنده فقط با دهن باز نگام مي كرد. شايد اولين بار بود كه توي اين مدت واقعا از صميم قلب خوشحال شدم..ممنونم براي اين حس خوب.

    لایک

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.