قصه‌های نوشته نشده

سلام، من خوبم، به گمانم خوبم. فردا چهل و چهار ساله میشم. یه عالمه کار نکرده و نقشه به اجرا در نیومده دارم. امشب داشتم فکر میکردم انگار زندگی من یه جایی همون وسطا یخ زده بوده، فریز شده بوده، انگار که متوقف شده باشه. چون حالا که راه افتادم فهمیدم که کلی بازی نکرده دارم، کلی هیجان آزاد نشده، کلی خواب تعبیر نشده، من هنوز کلی کار برای انجام دادن دارم.

من اینجا خیلی چیزا نوشته بودم اما ادامه این متن رو قبل از ارسال حذف کردم چون وقتی خودم خوندمش فهمیدم چقدر غمگین شده. اما واقعیت اینه که من تابستون بدی رو نگذروندم. خسته بودم اما نه اونقدر که بخوام گرد غمش روی نوشته هام بشینه… پس سلام، من خوبم، به گمانم خوبم، فردا چهل و چهار ساله میشم.

یک دیدگاه برای ”قصه‌های نوشته نشده

  1. خیلی خوشحالم که تابستون بدی نبوده و از صمیم قلب برای تولد 44سالگیت آرزوی آرامش و شادی می کنم 🙂
    تولدت مبارک :*

    لایک

  2. سلام. تازگیها دارم باهاتون اشنا میشوم. تولدتون را تبریک میگم و امیدوارم 45 پررونقی داشته باشید. بوس

    لایک

  3. سلام راستش دغدغه سن و سال را داشتن به نظرم یکجور خودکشی پسیوه. من خودم اینجوری با چهل سالگیم کنار میام که میگم اگه سال ما به هر دلیل مثلا 1000 روزه بود من الان 15 سال بیشتر نداشتم! اصلا خودم را درگیر عدد نمیکنم. تا هستم زندگی میکنم به بهترین نحوی که از دستم بربیاد.

    لایک

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.