آقای مهمون شصت ساله چشم توی چشمم دوخت و گفت: «چرا مامانا همه شون مثل همن؟» اول نفهمیدم چی میگه. سرمو یه کمی کج کردم و گفتم: «ببخشید، متوجه نشدم چی گفتین.» صداشو یه کمی بلندتر کرد و با لبخند گفت: «میگم منو یاد مادرم میندازی. رسیدگیت، جمع و جور کردنت، سئوال جواب کردنت، مهربونیت، اخمات، غرغرات… آخ آخ غرغراتون.»
.
پنجاه سال پیش مثلا؟
همه مامانا مثل هم هستن؟
ای بابا… یعنی من اینقدر غر میزنم؟
خدا منو ببخشه نوشی جان … با تمام احترام برای آن آقا، من هر وقت آدمهایی را میبینم که اینطور جمع می بندند ناخودآگاه فکر می کنم با آدم با هوشی روبرو نیستم!
از جملاتی مثل همه مامان ها … همه مردها … همه زنها … فلان طورند، هیچوقت هوشمندی و نکته سنجی کسی نمودار نمیشود!
به خودت شک نکن نوشی جانم 🙂
لایکلایک
فکر نکنم منظور بدی داشت 🙂
لایکلایک
نوشی جون اشاره ام به منظور خاصی داشتن نبود البته. منظورم اینه که این آدمها اولین نیاز انسان به داشتن هویت خاص خود را مد نظر ندارند. نمیشه آدمها رو مثل یک حجم و توده بی شکل و شبیه به هم نگاه کرد. مادرها تک تکشون هویت و خصوصیات خاص خود رو دارند. زنها ، مردها … هم همینطور. با یک کلام یکی کردن همه ، فاقد تفکر، باریک بینی و هوشمندیه از دید من.
لایکلایک
کاملا درست میگی شیرین جان
لایکلایک
اره دوست من مادر بودن در همه اعصار و قرون با از خود گذشتگی و فداکاری ماران نازنین همراه بوده و در مورد غرزدن هم بله شما هم غر میزنی کم و زیادش رو با یاد جوجه ها بگن.
لایکلایک
🙂
لایکلایک
زنم یک روز که غر نمی زند می دانم که طوری شده و حالش خوب نیس
لایکلایک
:)))
لایکلایک
غر که میزنی! 🙂
لایکلایک
🙂
لایکلایک
ماماني كه تو باشي اين همه بي نظير
لایکلایک
شما بی نظیری سوده جان. باور کن
لایکلایک