زخم کهنه

فقط یه چیزی بنویسم و برم…
داشتم سریال گریم* نگاه میکردم، رسید به جایی که بچه شخصیت منفی داستان رو که یه جادوگره** ازش جدا میکنن و از سر درد فریاد میکشه.
ناشا نشسته بود کنارم. زدم زیر گریه… بلند بلند. من هیچوقت بلند گریه نمیکنم. یعنی تا صورتمو نبینین متوجه نمیشین دارم گریه میکنم. حتی صدام درنمیاد، فقط اشک میریزم. اما این بار بلند گریه کردم. زار زدم. ناشا جا خورد، فکر کنم حتی ترسید بچه‌م. بلند شد نوازشم کرد. خوب که گریه‌هامو کردم و آرومتر شدم، براش تعریف کردم که چقدر برام سخت بوده…

کاش اون روزا زندگی یه کم مهربونتر بود.

*Grimm
**Hexenbiest

اگه دیدن اون صحنه به کارتون میاد.

یک دیدگاه برای ”زخم کهنه

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.