وقتی بچه بودم فیلم شعله خیلی معروف بود. مخصوصا اون تیکه رقص دختره روی خوردههای شیشه، حتی برای منی که از فیلم هندی خوشم نمی اومد و تا به رقص و آوازش میرسیدم فیلم رو جلو میزدم هم جذاب بود. برام جالب بود که آدم پاش خونین و مالین بشه اما بازم بخونه و برقصه و دوام بیاره. الان سی و چند سالی از اون موقع گذشته. من هنوزم به اون رقص فکر میکنم و اینکه آدم باید انگیزه خیلی مهمی داشته باشه که اون جوری برقصه.
.
سر ناشا پنج ماهه حامله بودم که به اصرار خانوادهها توی یه پارک با پدر بچهها قرار گذاشتیم شاید بتونیم به توافق برسیم. کار به صحبتها ندارم، فقط یه جایی رسید که پرسیدم پس تکلیف کتکایی که خوردم چی میشه؟ گفت اونا که حقت بود. یادمه همون موقع پاشدم. پاشدم و دیگه هیچوقت، هرگز و تحت هیچ شرایطی به برگشتن فکر نکردم.
.
من همه این سالها جا نزدم، با همه ترسم پا پس نکشیدم و روی خوردههای شیشه رقصیدم، اما نه واسه حفظ زندگی با کسی که کتک خوردن رو حق من میدونست. برای پس گرفتن خوشبختی، که حق من و بچههام بود.
خیلی ناراحت کننده بود 😐 مخصوصا قسمت «اونا که حقت بود» حتی تو فیلم هم درگیری زن و شوهر و اکثرا کتک خوردن خانوم ها عصبیم می کنه و نمی تونم تحمل کنم، زندگی واقعی که به جای خود 😦
لایکلایک
بعضی چیزا مثل مرداب هستن و آدم رو پایین میکشن. نذارین بخش مردابی نوشته من شما رو پایین بکشه . روی قسمت بعدی تمرکز کنین. این که آدم باید حرکت کنه.
لایکپسندیده شده توسط 1 نفر
خشونت حق هيچكس نيست. كار درستى كردى. معلوم نيست كسى كه كتك خوردن رو حق زنش بدونه چه بلايى سر بچه ها مياره! 😨
لایکلایک
شاید هم نه. / دارم سعی میکنم تمرکز شما رو بذارم روی بخش حرکت و جلو رفتن بجای خشونت تعریف شده در متن. این چیزی هست که من بعد از یکسال و نیم تراپی یاد گرفتم، اینکه جلو برم.
لایکلایک
تو خیلی رو به جلو حرکت کردی نوشی جان. ممکنه گاهی بخاطر خستگی و سایر مشکلات به چشم خودت نیان. ولی اگر خوب نگاه کنی می بینی که یک زن با عرضه و مادر تنها هستی که زندگی خودت و بچه هات رو به تنهایی و به خوبی اداره میکنی. یک نویسنده شناس برای میلیون ها خواننده هستی و کلی مهارت های تازه یاد گرفته ای در این سالها.
هر وقت احساس خستگی کردی قیافه اون جناب رو مجسم کن با تمام سرخوردگی هاش، یک ادم وامانده و شکست خورده که علاج سرخوردگی هاش رو در بکار بردن زور بازو میبینه! براش واقعا متاسفم و خوشحالم که در عمل نشان دادی در زندگی شایسته چه چیزی هستی 🙂 بوووس
لایکلایک
مرسی شیرین جان بخاطر پیامهای محبت آمیز همیشگیت. / آره من گاهی خیلی خسته هستم…. اما به نتیجه که نگاه میکنم لبخند میزنم.
لایکلایک
نوشی جان .. تو اینهمه شهامت و ترقی و پی ریزی یک اینده خوب را مدیون همان جمله / حقت بود / هستی و جالبه که اگر او مثل تو باهوش باشد باید از همین / حقش بود / یاد بگیرد که گاه چه اسان میتوان با جمله ای زیبایی هر روز دیدن دو فرزند را از دست داد .
لایکلایک
چقدر قشنگ نوشتین خانم فخر. اصلا این جوری به موضوع نگاه نکرده بودم.
لایکلایک
Alee bood Nushy jan. hanuz har vaght meebeenam baad in hame sal peydat kardam, na khodagah labkhand meezanam.
لایکلایک
🙂
لایکلایک
آفرین به شما. جدا تحسینتون میکنم
لایکلایک