گاهی وقتا که یه خواب رو چند بار میبینم با خودم فکر میکنم شاید قراره یه پیامی برام داشته باشه. مثلا تا چند وقت بعد از خروجم خواب میدیدم برگشتم و گیر افتادم و دیگه نمیتونم از ایران خارج بشم. هر چقدر هم به اون آدمی که بیرونم آورد التماس میکنم کمکم کن، میگه بهم هشدار داده بوده که دیگه نمیتونه منو از ایران بیرون ببره. خواب خوبی نبود اما میذاشتمش به حساب ترسم از گیر افتادن و بعد از یه مدتی هم دیگه تکرار نشد. یه مدتی هم خواب میدیدم کلی آدم غریب و آشنا اومدن خونه ایرانم و من هر چی داد میزنم برن بیرون بهم گوش نمیدن. انگار که اصلا وجود ندارم و من هرچند با این احساس بد بیدار میشدم که چرا نمیتونم زندگیم رو از دسترس دیگران خارج کنم، خواب رو میذاشتم به حساب حسرت دل کندن از چیزایی که دوست داشتم و از کنارش میگذشتم. یه خواب دیگه هم بود که نشون میداد بعد از مدتها تونستم خونهای رو که خیلی دوست داشتم پیدا کنم ولی بعد از اسبابکشی متوجه دریچه کوچیکی میشم که به یه دنیای شیطانی باز میشه و این یکی دیگه واقعا منو میترسوند و بعد از مدتی اینو هم تعبیر کردم به ترس از ناشناختههایی که سر راهم هست و دیدن این خواب هم به تدریج کمتر و کمتر و بلاخره قطع شد. اما یه خواب دیگه هست که هنوز که هنوزه آزارم میده و نه میدونم تعبیرش چیه و نه میدونم از چی ناشی میشه.
ایران که بودم یه سگ ژرمنشپرد داشتم که از وقتی خیلی کوچولو بود پیشم بود و تقریبا سیزده چهارده سال عمر کرد. بعد بیمار شد و دکتر گفت بهتره بخوابونیمش. من اون موقع سر دخترم حامله بودم و دلش رو نداشتم که اونجا باشم. اما برادرم و پدرم بهم گفتن که دکتر با تزریق دارو خیلی آروم خوابوندش. بعدم پدرم ترتیب دفنش رو داد.
حالا سه چهار ساله من گاهی خواب میبینم رفتم خونه پدریم (که الان دیگه ازش چیزی باقی نمونده) و سعی میکنم همه چیز رو مرتب کنم. بعد متوجه سگم میشم که سالهاست فراموشش کردم و گرسنه و بدون غذا مونده.
من هر بار با عذاب وجدان از خواب بیدار شدم و تا چند روز ناآروم موندم. هر بار… حتی فکر اینکه سگم سیزده – چهارده سال پیش مرده هم آرومم نمیکنه. نمیدونم این خواب رو به حساب چی باید گذاشت، اما فکر میکنم باید یه کاری میکردم که نکردم و نمیدونم چی میتونه باشه.
=
من سعی میکنم آدم هیجانزده ای نباشم واسه همین اغلب چیزایی که مینویسم به روز نیستن. موضوع اسیدپاشی، مذاکره با امریکا، مسابقه خوانندگی یا هر چی… سعی میکنم صبر کنم تا هیاهو بخوابه. بعد سر فرصت بنویسم و یا بنا به ضرورت از کنارش آروم بگذرم. اما این قضیه سگکشی عصبانیم میکنه. برای منی که به صرف خوابی که میبینم و نمیدونم معنیش چیه حالم گرفته میشه درک این موضوع که اون جماعت چطور سر راحت زمین میذارن کار سادهای نیست.
.
.
پینوشت:
میون شما کسی هست که تعبیر خواب بلد باشه؟ شما میدونین چرا من باید نگران سگم باشم؟