این ترم دوباره حسابداری دارم، رسما کچلم کرده. 🙂 ساعت یک ربع به سه صبحه. میرم بخوابم که فردا باید ساعت شیش بیدار شم و بچه ها رو برای مدرسه آماده کنم و بعدش خودم روانه کلاس بشم.
سخته. برای من که هیچی ازش نمیدونستم سخته. کاش به حسابداری مسلط بودم. ازش خوشم میاد.
=
یه چیز کاملا بی ربط به موضوع بالا اضافه کنم و بعدش واقعا برم بخوابم. دیشب فهمیدم هنوز صحبت کردن راجع به گذشته اذیتم میکنه. حالم بعد از صحبت در مورد گذشته شبیه به آدمیه که توی خیابون تحقیرش کردن، کتکش زدن و بهش تعرض کردن… همون اندازه وحشتناک.